نوع مقاله : پژوهشی اصیل
نویسندگان
1 کارشناس اشد مشاوره خانواده، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
2 استادیار دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران.
چکیده
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطهی بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی با نقش واسطهای ابرازگری هیجانی انجام گرفت. روش پژوهش از نوع توصیفی – همبستگی است. جامعهی آماری پژوهش شامل کلیه معلمان زن متأهل شهرستان اسدآباد در سال تحصیلی 98-97 است که تعداد 300 نفر بهروش نمونهگیری در دسترس بهعنوان نمونهی آماری انتخاب شدند. در جمعآوری دادهها از پرسشنامه رضایت زناشویی انریچ (1989)، پرسشنامه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان گارنفسکی (2001)، پرسشنامه ابرازگری هیجانی کینگ و امونز (1990) استفاده گردید. در تجزیه و تحلیل دادهها علاوه بر استفاده از روشهای آمار توصیفی، در بخش آمار استنباطی از روش تحلیل مسیر با کمک نرمافزار AMOS استفاده شد. نتایج پژوهش حاکی از این بود که از یکسو بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و ابرازگری هیجانی با رضایت زناشویی رابطه معنادار وجود دارد (P<0.01) و از سوی دیگر ابرازگری هیجانی در رابطهی بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی نقش واسطهای ایفا میکند. همچنین نتایج پژوهش نشان داد راهبردهای شناختی تنظیم هیجان بهصورت مستقیم و غیر مستقیم بر رضایت زناشویی اثر میگذارند و اثر راهبردهای شناختی تنظیم هیجان بر ابرازگری هیجانی و ابرازگری هیجانی بر رضایت زناشویی فقط بهشکل مستقیم است. بنابراین با توجه به اهمیت رضایت زناشویی در زندگی افراد متأهل و نقش تعیینکنندهی راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و ابرازگری هیجانی در رابطه با آن لزوم توجه و آگاه کردن افراد در رابطه با راهبردهای شناختی تنظیم هیجان وابرازگری هیجانی ضرورت مییابد.
تازه های تحقیق
هدف از پژوهش حاضر تعیین رابطهی بین رضایت زناشویی و راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با نقش واسطهای ابرازگری هیجانی میباشد. نتایج پژوهش نشان داد که ابرازگری هیجانی در رابطهی بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی معلمان زن، نقش واسطهای ایفا میکند. همچنین نتایج پژوهش نشان داد راهبردهای شناختی تنظیم هیجان بهصورت مستقیم و غیرمستقیم بر رضایت زناشویی اثر میگذارند و اثر راهبردهای شناختی تنظیم هیجان بر ابرازگری هیجانی و ابرازگری هیجانی بر رضایت زناشویی فقط بهشکل مستقیم است. بر اساس یافتههای بهدست آمده در این پژوهش، بین راهبردهای سازشیافته تنظیم شناختی هیجان با رضایت زناشویی معلمان زن رابطه مثبت معنادار وجود دارد (80/0). بهاین معنا که معلمان زنی که عادت استفاده از این راهبردها را دارند نسبت به سایر معلمان زن که این راهبردها را کمتر بهکار میبرند از رضایت زناشویی بالاتری برخوردارند. از سوی دیگر بین راهبردهای سازشنایافته تنظیم شناختی هیجان با رضایت زناشویی معلمان زن رابطه منفی معنادار وجود دارد (17/0-). به این معنا که معلمان زنی که عادت استفاده از راهبردهای مذکور را دارند نسبت به سایر معلمان زن که از این راهبردها استفاده کمتری میکنند، رضایت زناشویی کمتری از زندگی خود دارند. این یافتهها با پژوهشها شهید و کاظمی (2016)، ارول انگن (2010)، اندامیخشک (1392)، زلومک و هاهن (2010)، گارنفسکی و همکاران (2003)، بهرامآوات و همکاران (1393)، نجاری الموتی و همکاران (1396)، همسو است. در تبیین این یافته میتوان گفت پذیرش رویداد و تجربه تلخ و کنارهگیری از آنچه روی داده، فکر کردن درباره مسائل مثبت و شادیبخش بهجای تفکر درباره رخداد منفی، دادن معانی مثبت به وقایع و در نظرگرفتن این که چالشهای زندگی فرصتی برای قویتر شدن است و تفکر دربارهی پیریزی برنامههای مؤثر برای مداخله در حل مشکل و همچنین کم اهمیت شمردن واقعه در مقایسه با وقایع بزرگتر موجب کاهش نشانههای اضطرار و افسردگی، روابط میانفردی بهتر، بهبود توانمندیهای شناختی و حل مسئله بهتر میشود که تمامی این عوامل نقش مهمی در رابطه بین زوجین و بدنبال آن با میزان رضایت زناشویی دارد. همچنین نشخوار فکری و تفکر مداوم و غرق شدن فرد در احساسات وتفکرات دربارهی رخداد منفی، باعث جدایی فرد از اطرافیان یا طرد شدن از سوی آنها میگردد و نیز با بزرگنمایی مشکلات فردی و بین فردی و کاهش پذیرش موجب تشدید افسردگی، اضطراب و مشکلات خواب میشود که بهراحتی میتواند کیفیت روایط زوجین را تحت تأثیر قرار دهد وموجب کاهش رضایت زناشویی گردد. مقصر دانستن خود نیز تأثیر منفی در میزان رضایت زناشویی تأثیر دارد و بهموجب آن کاهش رضایت زناشویی را همراه دارد. متهم دانستن دیگران د مطلوب نیست و در اکثر مواقع منجر به پرخاشگری میشود و در آخر تفکراتی نظیر وحشتناک بودن با دید اغراقگونه نسبت به یک رخداد باعث میشود فرد از رخداد چنان برداشتی داشته باشد که غیرقابل جبران و بخشش است. از آنجا که توانایی تنظیم هیجانی میتواند کیفیت روابط فرد را تعیین کند. افرادی که قادر به تنظیم هیجاناتشان هستند، هیجانات خود و دیگران را بهتر درک میکنند. در نتیجه از مهارتهای بینفردی و درونفردی توسعهیافتهتری برخوردارند (کاستا، مککری، 1992). افرادی که دشواری در تنظیم هیجانی دارند نمیتوانند موقعیت هیجانی خودرا مجدداً بهدست آورد، کمتر قادرند رابطه خود را حفط کرده و احساس میکنند که در الگوهای منفی ارتباط با دیگران قرار میگیرند، آنها خارج از کنترل بودن را احساس میکنند، بنابراین از رضایت زناشویی کمتری برخوردارند (آماتو، 2005). این عامل، عاملی کلیدی و تعیینکننده در بهزیستی روانی و کارکرد مؤثر فرد است که در سازگاری با رویدادهای تنیدگیزای زندگی نقش اساسی ایفا میکند، جایی که باید گفت بر کل کیفیت زندگی فرد اثر میگذارد (گارنفسکی، تیردز، کرایج، لیگرستی، واندنکومر، 2002). همچنین نتایج حاصل از پژوهش نشان داد که بین ابرازگری مثبت و صمیمیت با رضایت زناشویی معلمان زن همبستگی مثبت و معنادار و بین ابرازگری منفی با رضایت زناشویی معلمان زن همبستگی منفی و معنادار وجود دارد. این نتیجه بدین معنا است که با افزایش ابرازگری هیجانی مثبت و صمیمیت در معلمان زن، رضایت زناشویی آنان افزایش مییابد و از سوی دیگر با ابرازگری هیجانی منفی میزان رضایت زناشویی آنها کاهش مییابد. این یافتهها با پژوهشها کولاک و ولینگ (2007)، فروین و همکاران (2013)، بوهلر (2013)، کشاورز افشار و همکاران (1394)، یدریر و هامارتا (2015)، راور و ولینگ (2005) در زمینه وجود رابطه معنادار و همچنین توان پیشبینی رضایت زناشویی براساس ابرازگری هیجانی همخوان است. درتبیین وجود رابطه معنادار بین ابرازگری هیجانی و رضایت زناشویی میتوان گفت ازدواج منبع بعضی از عمیقترین احساسات و هیجانات ماست، مثل عشق، نفرت، عصبانیت، ترس، ناراحتی و لذت و اینکه چقدر زن و شوهر بتوانند این هیجانات قوی را بفهمند، دربارهشان گفتگو و مدیریت کنند نقش قاطعی در رضایت زناشویی آنها بازی میکند. در حقیقت ابراز احساسات نقش زیادی بر شادیها و ادامه دار شدن زندگی زناشویی داشته و زوجهای که رضایت زناشویی بالایی دارند، واکنشهایی چون شادمانی، خشنودی، علاقهمندی و دوست داشتن را نسبت به هم ابراز کرده و در تعاملهایشان با یکدیگر از شوخیهای مناسب استفاده میکنند. افرادی که از ابرازگری هیجانی مثبت بالایی برخوردارند، به احتمال زیاد میتوانند به طرزی صحیح و با صحبتهای سنجیده و عاطفی مشکلات و اختلافات را حل کنند و با استفاده از جملاتی چون معذرت میخواهم و متأسفم و دانستن اینکه به چه مقدار معذرتخواهی نیاز است یا چه مقدار متأسفم کارگشاست، اوضاع را سر و سامان دهند و نسبت به احساسات یکدیگر حساسیت بیشتری به خرج دهند که این امر باعث نزدیکتر شدن زوجین به هم میشود و به طبع آن افزایش رضایت زناشویی را به دنبال دارد. از سوی دیگر افرادی که ابرازگری هیجانی منفی بالایی دارند واکنشهایی مانند خشم، نفرت و بیزاری را نسبت به هم ابراز میکنند. چون هیجان به سبکی غلط ابراز میشود زوحین نمیتوانند صحبتهای عاطفی و محبتآمیز باهم داشته باشند. همین امر موجب پرخاشگری و حل نشدن مشکلات میگردد و در آخر کاهش رضایت زناشویی را بهدنبال دارد. افراد توانمند از نظر هیجانی در رویارویی با هر آنچه آزاردهنده است، احساسهای خود را تشخیص میدهند، مفاهیم ضمنی آنرا درک میکنند و بهگونه مؤثرتری حالتهای هیجانی خود را برای دیگران بیان میکنند. این افراد در مقایسه با افرادی که مهارت و توانایی ابراز مناسب هیجانهای خود را ندارند، در کنار آمدن با تجربههای منفی از موفقیت بیشتری برخوردارند و سازگاری مناسبتری را در ارتباط با محیط و دیگران نشان میدهند (گلمن، 1995، دیولد، ریکسن - والراون و دیویرث، 2012). ابراز عواطف نقش عمدهای بر شادیها و تداوم زندگی زناشویی دارند. افرادی که از ابرازگری هیجانی بالایی برخوردارند، به احتمال زیاد میتوانند بهگونهای مؤثر با صحبتهای دقیق و ظریف، مشکلات و اختلافات را حل میکنند، اوضاع را سر و سامان میدهند، احساس همدلی بیشتری به هم نشان میدهند. همین عامل باعث افزایش رضایت زناشویی در آنان و کاهش دلزدگی میگردد (کیانی، اسدی شیشهگران، اسماعیلی قاضی ولویی و زوار، 1395).
در نهایت یافته دیگر پژوهش در زمینهی بررسی اثر متغیر واسطهای ابرازگری هیجانی در رابطهی بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی معلمان زن بود که نشان داد راهبردهای سازشیافته و راهبردهای سازشنایافته از متغیرهای برونزادی هستند که هم بهصورت مستقیم و هم غیرمستقیم بر متغیر درونزاد رضایت زناشویی معلمان زن اثر میگذارد. همچنین اثر متغیرهای راهبردهای سازشیافته و راهبردهای سازشنایافته بر ابرازگری هیجانی و ابرازگری هیجانی بر رضایت زناشویی معلمان زن فقط به شکل مستقیم است. این یافته، از یافتههای پژوهش حاضر است زیرا نقش واسطهای ابرازگری هیجانی را در رابطهی بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی معلمان زن مورد تأیید قرار میدهد. هرچند پژوهشی در رابطه با بررسی نقش واسطهای ابرازگری هیجانی در رابطه بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی گزارش نشده است، اما این یافته با نظریه کینگ و آمونز (1997) معتقدند ابرازگری هیجانی بهعنوان یک متغیر واسطهای مهم نقش مؤثری در کاهش تنیدگی و بیماری را دارد همخوان است (اسلاوینسکین و زاردکیچ، ماتئولتینس، 2014). بهنظرمیرسد راهبردهای سازشیافته موجب میشود فرد درک بهتری از هیجانات خود ودیگران و شرایط مختلف داشتهباشد و از مهارتهای بینفردی و درونفردی بهتری استفادهکنند که موجب کاهش افسردگی و نشانههای اضطراب، روابط میانفردی بهتر و بهبود توانمندیهای شناختی میشود که به طبع آن موجب تجهیز همسران به استفاده از ابرازگری هیجانی مثبت مانند ابراز محبت و دوست داشتن در شرایط ناگوار و رویارویی با رویدادهای منفی میگردد و از این طریق بهنحوی رضایت زناشویی را در همسران تأمین میکند و موجب بالا رفتن رضایت زناشویی در آنها میگردد، اما راهبردهای سازشنایافته باعث میشود فرد احساس کند خارج از کنترل است و نمیتواند شرایط هیجانی خود را دوباره بهدست آورد.
بهطور کلی نتایج پژوهش حاضر بیان کننده اهمیت نقش ابرازگری هیجانی در فرایند رابطه بین راهبردهای شناختی تنظیم هیجان و رضایت زناشویی معلمان زن است، اما باید توجه داشت این پژوهش در جامعه معلمان و در میان زنان صورت گرفته بههمین دلیل در تعمیم نتایج به کل جامعه باید احتیاطکرد. در این پژوهش نیز، متغیرهای مداخلهگر از قبیل فرایندهای ذهنی و درونی نیز سبب تأثیر نحوه پاسخگویی پاسخگویان به پرسشنامه شده است و همچنین خصوصیات شخصیتی، هوش و وضعیت مالی در نظر گرفته نشده است. زیاد بودن پرسشها در پرسشنامه از دیگر محدودیتهای این پژوهش بود. آخرین محدودیت مربوط به استفاده از طرح همبستگی بود که به دادههای جمعآوری شده در مقطعی از زمان بستگی داشت و مانع دستیابی به تفسیرهای علیتی دقیق شد. در پایان پیشنهاد میشود بهمنظور افزایش میزان تعمیمپذیری نتایج علاوه بر استفاده از روشهای دیگر نمونهگیری استفاده شود. پژوهشهای مشابهی نیز در نمونههای دیگر و با ویژگیهای جمعیتشناختی متفاوت اجرا شود و نیز جهت افزایش روایی سازه پژوهش، همزمان با اجرای پرسشنامه از ابزارهایی همچون مصاحبه، مشاهده و دیگر ابزارهای کیفی نیز استفاده شود همچنین از روش آزمایشی برای تعیین عوامل مؤثر بر رضایت زناشویی استفاده شود. پژوهش حاضر اهمیت کار کردن روی راهبردهای شناختی وابرازگری هیجانی زوجین را نشان داد. بنابراین، پیشنهاد میشود مشاوران و درمانگران خانواده این موضوع را در افزایش رضایت زناشویی زوجین مدنظر قرار دهند.
کلیدواژهها
موضوعات
عنوان مقاله [English]
Mediating role of emotional expressivness in the relationship between cognitive emotion regulation strategies and marital satisfaction
نویسندگان [English]
1 Master of Family Counseling, Kharazmi University. Tehran. Iran
2 Assistant Professor, Faculty of Psychology and Educational Sciences
چکیده [English]
The purpose of this study was to determine the relationship between cognitive emotion regulation strategies and marital satisfaction with the mediating role of emotional expression.The research method is descriptive-correlational. The statistical population of the study consisted of all married female teachers in Asadabad in the school year of 2019-2020. 300 were selected as the statistical sample of the study through available sampling method. Data were collected using the Marital Satisfaction Questionnaire 1989), Cognitive Emotion Regulation Strategies Questionnaire (2001), and King and Emmons Emotional Expression Questionnaire 1990). In data analysis, in addition to using descriptive statistics Inferential statistics section was analyzed using AMOS software. The results indicated that there is a significant relationship between cognitive emotion regulation strategies and emotional expressiveness with marital satisfaction (P<0.01). On the other hand, emotional expression plays a mediating role in the relationship between cognitive emotion regulation strategies and marital satisfaction. The results also showed that cognitive emotion regulation strategies directly and indirectly influence marital satisfaction. And the effect of cognitive emotion regulation strategies on emotional arousal and emotional arousal on marital satisfaction is only direct. Therefore, considering the importance of marital satisfaction in married life and self-determination, cognitive strategies of emotion regulation and emotional expression are necessary to inform and inform people about cognitive strategies of emotional regulation and emotional adjustment.
کلیدواژهها [English]