نقش حمایت عاطفی و خودتعیین‌گری در پیش‌بینی تعارضات زناشوییِ زنان متأهل

نوع مقاله : پژوهشی اصیل

نویسندگان

1 دانشیار گروه روانشناسی و علوم تربیتی، پژوهشکده زنان، دانشگاه الزهرا

2 کارشناس ارشد روان‌شناسی عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس

چکیده

پژوهش حاضر باهدف مطالعۀ نقش حمایت عاطفی و خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی در پیش­بینی تعارضات زناشویی زنان متأهل انجام شد. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. به این منظور تعداد 150 نفر از زنان متأهل شهرقدس به روش نمونه­گیری در دسترس و داوطلب برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند و به پرسشنامه­های فرم تجدیدنظر شدۀ تعارضات زناشویی، پرسشنامۀ حمایت اجتماعی-مقیاس خانواده و مقیاس ارضای نیازهای اساسی در روابط پاسخ دادند. داده­ها با روش همبستگی و رگرسیون هم‌زمان با استفاده از نرم­افزار SPSS.V20 مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد بین حمایت عاطفی خانواده و ابعاد خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی با تعارضات زناشویی رابطۀ معناداری وجود دارد. نتایج همچنین نشان داد که حمایت عاطفی خانواده، خودمختاری، شایستگی و ارتباط از نیازهای خودتعیین­گری قادر بودند 34 درصد از واریانس تعارضات زناشویی را در زنان متأهل پیش­بینی کنند. تقویت حمایت همسران از زنان و ارضای نیازهای خودتعیین­گری در رابطۀ زوجین می­تواند زمینۀ تعاملات مثبت و کاهش تعارض زناشویی در رابطۀ زناشویی را فراهم نماید.
 
 
 

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

The Role of Emotional Support and Self-Determination in Prediction of Marital Conflicts among Married Women

نویسندگان [English]

  • seyyedeh fatemeh mousavi 1
  • roghayeh Gholinasab Ghoje Beigloo 2

1 Associate Professor of psychology, Department of Psychology, Research Institute of Women, Alzahra University

2 General psychology, Islamic Azad University, Shahr-e-Qods Branch, MA.‎‏ ‏

چکیده [English]

The current study was conducted with the aim of exploring the role of self- emotional support and self-determination to predict marital relationship in marital conflicts of married women. The research method was descriptive and correlational. For this purpose, 150 married women from Qods city were selected through convenient sampling and voluntar participation. They completed a revised form of Marital Conflict Questionnaire, family scale of Social Support Questionnaire, and the scale of Satisfaction of Essential Needs in Relationships. Data were analyzed using correlation and regression test by SPSS.V.20 software. The results showed a significant correlation between family emotional support and self-determination in marital relationship with marital conflicts. Also, the results showed family emotional support, autonomy, competence and communication (the dimensions of self-determination) can predict 34% of variance of marital conflicts in married women. Strengthening spouse support for women and satisfying the needs of self-determination in couples can provide a condition for positive interactions and reduce marital conflict.

کلیدواژه‌ها [English]

  • self-determination
  • emotional support
  • marital conflicts

نقش حمایت عاطفی و خودتعیین­گری

در پیش­بینی تعارضات زناشوییِ زنان متأهل

 

سیده فاطمه موسوی[1]       رقیه قلی­نسب قوجه بیگلو[2]

 

 

 

 

     چکیده

پژوهش حاضر باهدف مطالعۀ نقش حمایت عاطفی و خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی در پیش­بینی تعارضات زناشویی زنان متأهل انجام شد. روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. به این منظور تعداد 150 نفر از زنان متأهل شهرقدس به روش نمونه­گیری در دسترس و داوطلب برای شرکت در پژوهش انتخاب شدند و به پرسشنامه­های فرم تجدیدنظر شدۀ تعارضات زناشویی، پرسشنامۀ حمایت اجتماعی-مقیاس خانواده و مقیاس ارضای نیازهای اساسی در روابط پاسخ دادند. داده­ها با روش همبستگی و رگرسیون هم‌زمان با استفاده از نرم­افزار SPSS.V20 مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفتند. نتایج پژوهش نشان داد بین حمایت عاطفی خانواده و ابعاد خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی با تعارضات زناشویی رابطۀ معناداری وجود دارد. نتایج همچنین نشان داد که حمایت عاطفی خانواده، خودمختاری، شایستگی و ارتباط از نیازهای خودتعیین­گری قادر بودند 34 درصد از واریانس تعارضات زناشویی را در زنان متأهل پیش­بینی کنند. تقویت حمایت همسران از زنان و ارضای نیازهای خودتعیین­گری در رابطۀ زوجین می­تواند زمینۀ تعاملات مثبت و کاهش تعارض زناشویی در رابطۀ زناشویی را فراهم نماید.

 

 

واژگان کلیدی: خودتعیین­گری، حمایت عاطفی، تعارضات زناشویی


 

مقدمه

خانواده از ارکان عمده و نهادهای اصلی هر جامعه، مبدأ بروز عواطف انسانی و کانون صمیمانه­ترین روابط و تعاملات بین فردی است (گلدنبرگ و گلدنبرگ[3]، 2000؛ ترجمه حسین­شاهی و همکاران، 1389)، چنین تعاملاتی در قالب عملکرد عاطفی شامل توجه به نیازهای اجتماعی، عاطفی و روانی اعضای خانواده و برآوردن این نیازها از سوی سیستم خانواده است (فریدمن[4]، 1992). یکی از ابعاد رابطۀ بین همسران که در پیامد و محصول روابط زناشویی مهم است، سطح تعارضات موجود در روابط و چگونگی مدیریت سازنده و یا غیرسازندۀ آن است. با وجود گزارش رضایت زناشویی بالا در سال­های اولیۀ پس از ازدواج (اسنایدر و بالدراما-دوربین[5]، 2012)، گزارش علائم نارضایتی و شیوع تعارضات زناشویی در چند سال اول زندگی با بروز مشکلاتی چون اختلالات اضطرابی (داس، سیمپسون و کریستنس[6]، 2004)، افسردگی یکی یا هر دو زوج، (کوین، تامپسون و پالمر[7]، 2002)، سوء رفتار با همسر و درگیری لفظی و فیزیکی بین هر دو زوج (سایرس، کوهن و فرِسکو[8]، 2001)، ناسازگاری و پرخاشگری در فرزندان (جرارد و بوهلر[9]، 2003)، اختلالات خوردن و مصرف شدید الکل (فینچام[10]، 2003) و در پی آن افزایش آمار طلاق در همین سال­ها و سال­های پس از آن کم نیستند، تعارض غالباً نه به‌عنوان رویدادی منفی، بلکه رخدادی عادی در زندگی زناشویی (کلین، پلیزنت، ویتون و مارکمن[11]، 2006)، کارکردی طبیعی در سیستم تعاملات زوجین و حاصل وجود تفاوت­های فردی و نوعی فقدان توافق مداوم و معنادار بین زوجین محسوب می­شود که شیوۀ اتخاذشده برای حل‌وفصل آن می­تواند آن را از ظرفیت آسیب­رسانی و تخریب­گری یا کمک­رسانی به رشد و غنای خانواده برخوردار نماید (گاتمن، گاتمن و سیلور[12]، 1995؛ هالفورد، ساندرز، بهرنس[13]، 2001؛ زیمر-گمبک و دوکات[14]، 2010). بروز تعارض در پیوستاری از خفیف تا شدید حاصل ابراز استقلال و همبستگی زوجین در خلال همکاری­ها و تصمیمات مشترک (هالفورد و همکاران، 2001) و گاه حاصل ناهماهنگی­های زوجین در نوع نیازها و روش ارضای آن­ها، خودمحوری، اختلاف در خواسته­ها، طرح‌واره‌های رفتاری و رفتار غیرمسئولانه نسبت به ارتباط زناشویی است (گورمن[15]، 2013) و با نشانه­هایی چون جداکردن خرج، ائتلاف با فرزندان، طعنه و کنایه زدن، بهانه­گیری و انتقاد، فریاد زدن، دوری از یکدیگر، سکوت سنگین، خشونت‌های کلامی و فیزیکی، برقراری ارتباط با خانواده خود و قطع آن با خانواده همسر، زندگی جنسی ناقص و نامناسب و نداشتن رابطۀ جنسی و بی­توجهی به امور منزل و...(بخارایی، 1385) در زوجین مشخص می­شود. طبق رویکرد تجربه­نگر ویتاکر[16] اختلال در ساختار خانواده موجب درهم­ریختگی و نفوذناپذیری مرزهای خانوادگی و درنتیجه عملکرد ناکارآمد خرده­نظام‌ها، تبانی‌های مخرب، انعطاف­ناپذیری نقش‌ها و جدایی نسل‌ها از هم شده و اختلال در فرآیند خانواده موجب ازبین­رفتن صمیمیت، دل‌بستگی یا اعتماد بین زوجین و فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض می­شود (گلدنبرگ[17]، ترجمۀ حسین­شاهی برواتی و همکاران، 1389)، این در حالی است که ویکز و فیفه[18] (2014؛ مایر[19]، 2010) تعارض را فرایندی فعال و پویا دانسته که می‌تواند به‌جای سرکوب شدن، موجب بهره­گیری از انرژی آن، رشد پرسش‌ها و نظرات جدید، آگاه شدن زوجین از احساسات و افکار یکدیگر، خلق شیوه‌های جدید مدیریت تعارض، ارزیابی مجدد قدرت خلق فضای همکاری و مشارکت و تغییراتی در انتظارات زوجین از یکدیگر شود. مطالعات نشان داده است که زوج‌های آشفته، نسبت به زوج‌های غیرآشفته مهارت‌های ارتباطی پایین­تری نشان می‌دهند و دید خوبی نسبت به ارتباطشان ندارند. این زوج‌ها با احتمال بیش­تری از یکدیگر اجتناب کنند تا اینکه بخواهند از طریق مذاکره آن را حل کنند (کار[20]، 2000)، همچنین افراد مطلقه، طی اختلافات زناشویی سطوح پایینی از تعاملات سازنده را گزارش کرده، درحالی‌که همسران بدون تنش طی تعارضات ایجادشده، ارتباطات مؤثرتری برقرار و هنگام بروز تعارض، برای یکدیگر حمایت­های عاطفی فراهم می­نمایند (فروساکیس[21]، 2010).

تحقیقات نشان می­دهد حمایت اجتماعی به‌طور معناداری با احساس سلامتی ارتباط داشته و پیش‌بینی کنندۀ قوی سلامت در زندگی است (آیکان و اسکین[22]، 2005). واکنش‌های فیزیولوژیک نسبت به استرس تحت تأثیر حمایت اجتماعی تغییر می‌کند، یعنی شدت واکنش‌های فرد در حضور دوستان و آشنایان و افراد خانواده و حمایت ناشی از آن­ها کم­تر از زمانی است که فرد به‌تنهایی با استرس مواجه می‌شود (وانگ، وو و لی[23]، 2003). حمایت اجتماعی به میزان برخورداری از محبت، همراهی و توجه اعضای خانواده، دوستان و غیره تعریف شده است (پروسیدانو و هلر[24]، 1983). ازاین‌رو، حمایت اجتماعی شامل عوامل محیطی به‌عنوان بهترین شکل انگیزۀ بیرونی از طریق اثرگذاری بر رضایت­مندی و ادراک ارتباط با کسانی که برای فرد اهمیت دارند و یا از او حمایت می­کنند، عمل می­کند (سالیوان، پچ، جانسون و برادبوری[25]، 2010). برخی حمایت اجتماعی را واقعیتی اجتماعی و برخی دیگر آن را ناشی از ادراک افراد می‌دانند. طبق نظر گاتلیب و برگن[26] (2010) حمایت اجتماعی در دو دسته حمایت عاطفی به معنای درک و گوش دادن به همدیگر، تأکید بر عواطف و نگران رفاه همسر بودن و حمایت ابزاری به معنای کمک به همسر در انجام کارهای خانه و نگهداری فرزندان موردتوجه قرار می­گیرد؛ بنابراین تعریف، حمایت عاطفی[27] همسر به‌عنوان یکی از ابعاد حمایت اجتماعی عبارت است از احساس ذهنی تعلق‏داشتن، پذیرفته­شدن، ارزشمند واقع­شدن و مورد عشق و محبت قرارگرفتن (سارافینو[28]، 2002، ترجمه ابهری و همکاران، 1396) که رابطه­ای امن حاکی از احساس صمیمیت و نزدیکی برای فرد به وجود آورده و منجر به احساس بهزیستی عاطفی و بهبود کیفیت زندگی زناشویی در زوجین گردد (ناصح و همکاران، 2010). کای­لیان و سوگئک[29] (2009) نشان دادند توانایی افراد برای مدیریت استرس، با حمایت اجتماعی ادراک­شده رابطۀ مستقیم دارد. این نوع حمایت، زمانی که افراد می‌خواهند به کسی تکیه کنند و بدین طریق عزت‌نفسشان را افزایش دهند، بسیار مفید است. حمایت عاطفی این امکان را فراهم می‌کند به‌عنوان یک شخص باارزش تلقی شوند (تیلور[30]، 2011). در این خصوص، اگرچه زنان در مقایسه با مردان کم­تر از حمایت­های اجتماعی بهره­مند شده و برای کسب حمایت اجتماعی، بیش­تر به دوستان زن خود تکیه می‌کنند (سارافینو،2002؛ ترجمه احمدی ابهری، 1396)، بااین‌حال به دلیل اهمیت تبادلات عاطفی بین زنان، جستجوی آن از خلال روابط با دیگر زنان و تعریف هویت خود مبتنی بر چنین نیازی ضرورت برخورداری از حمایت همسر در حل تعارضات به وجود آمده بیش­تر روشن می­شود. این نوع حمایت عاطفی به همسران اجازه می­دهد تا با ادراکی از محیطی امن، احساسات خود را ابراز نموده و به این وسیله تنش­های حاصل‌شده در ارتباط را کاهش دهند (مالینکردت، ارمر و هپنر[31]، 2012).

تحقیقات مختلف حاکی از تأثیر حمایت اجتماعی بر کاهش استرس و افزایش سلامتی (وانگ و همکاران، 2003)، نقش حمایت خویشاوندان در مراقبت از کودکان، حمایت از همسران در کاهش تعارضات کار-خانواده و پیش­بینی­کنندۀ قوی سلامت در زندگی (آیکان و اسکین، 2005)، اثر حمایت اجتماعی بر ایجاد تعلق، صمیمیت و یکپارچگی اجتماعی (ساراسون[32]، 2013) و تأثیر آن به‌عنوان یک ضربه­گیر در برابر استرس و تنش در محیط (تیلور، 2011) و آماده­سازی فرد برای مقابله با تعارضات (قمری، رضاخانی و ملالو، 1393)، نقش تعدیل­کنندۀ حمایت اجتماعی در مقابله و سازگاری با شرایط استرس­زای زندگی (عطااللهی و همکاران، 1394)، نقش منابع حمایتی در انتقال احساس مراقبت، دوست­داشته­شدن، عزت­نفس و ارزشمندبودن به فرد (کوهن و هوپرمن[33]، 1983) و همچنین نقش حمایت در افزایش بهزیستی عاطفی و کیفیت زندگی زنان (گروسی و خداپرست، 1393) است.

عاطفۀ بین اعضای خانواده یک فضای احساسی ایجاد می‌کند که به‌طور مثبت رشد حس شایستگی، لیاقت شخصی و به‌طورکلی رفتارهای ارتقاء دهندۀ سلامت را در اعضای آن افزایش می­دهد (فریدمن، 1992). رشد خودمختاری[34] (نیاز برای خودپیروی و داشتن احساس انتخاب در شروع، نگهداری و تنظیم فعالیت‌ها)؛ شایستگی[35] (شایستگی برای دنبال­کردن چالش­های بهینه و صرف تلاش لازم برای تسلط­یافتن بر آن­ها) و ارتباط[36] (نیاز برای احساس اطمینان از ارتباط با دیگران، آرزوی افراد برای داشتن تعاملات بین­فردی مطلوب و حس تعلق به یک زمینه اجتماعی خاص و نیاز برای تجربۀ خود به‌عنوان فردی قابل و شایستۀ عشق و احترام) به‌عنوان سه نیاز اساسی و فطری روان­شناختی مبتنی بر نظریۀ خودتعیین­گری[37] (دسی و ریان[38]، 1985؛ کوال و فورتیر[39]، 1999) در هر حیطه­ای از زندگی فرد به‌عنوان زیربنای رفتارهای انسان برای رشد، بهزیستی روان­شناختی و ارتقای رضایت از زندگی ضروری است. این نیازهای بنیادین روان­شناختی بنیاد نظریۀ خودتعیین­گری است که به‌عنوان منبع انرژی لازم برای کمک به درگیری فعال با محیط، پرورش مهارت­ها و رشد سالم و عامل خودتنظیمی در افراد محسوب می­شود (دسی و ریان، 2008). خودتعیین­گری عبارت است از هرگونه تلاش مستقل و تحت کنترل عوامل درونیِ فرد که در جهت تغییر فعالیت­، فکر و احساس وی صورت گیرد و مستلزم داشتن هدف خاص، حمایت خود و تغییر پاسخ به‌منظور دست­یابی به استانداردهاست (دسی و ریان[40]، 1985). خودتعیین­گری ترکیبی از مهارت­ها، دانش و باورهایی است که فرد را قادر به درگیرشدن در هدف­گذاری، خودتنظیمی و رفتارهای خودمختار ساخته، توانایی افراد را برای کنترل زندگی خود و برعهده­گرفتن نقش یک بزرگسالِ موفق افزایش می­دهد (وهیمیر[41]، 2014). اندیشۀ اصلی این نظریه این است که نوع یا کیفیت انگیزش فرد در مقایسه با مقدار انگیزه، اهمیت بیش­تری در پیش­بینی پیامدهایی نظیر بهزیستی و سلامت روان­شناختی، عملکرد اثربخش، حل مسئلۀ شناختی و یادگیری عمیق یا مفهومی دارد (تیلور، انتومانیس و اسمیت[42]، 2009). این نظریه همچنین به نقش عوامل اجتماعی به‌عنوان واسطه و تسهیلگر شکوفایی تمایلات و ظرفیت­های درونی انسانی تأکید داشته (شوارتز[43]، 2000) و فرض­های مهمی درباره ماهیت بافت­های اجتماعی مطرح می­سازد که نیاز برای خودمختاری، شایستگی و ارتباط را ارضا کرده یا مانع برآورده­شدن آن­ها می­شوند. اگرچه ­مطابق با نظریۀ خودتعیین­گری، افراد به­طور فطری مستعدّ خودسازماندهی و خودآغازگری اعمالشان متناسب با علایق و ارزش­هایشان هستند، اما محیط­های اجتماعی دارای ظرفیت تسهیل یا تضعیف در کارکردهای خودتنظیمی هستند.

یافته­ها نشان می­دهد مداخلات زوجی که موجب تقویت خودتعیین­گری درارتباطات زوجین شده و به ارتقای سرمایه­های روان­شناختی در زوج­های ناسازگار کمک کند، رضایت رابطۀ زوجی را افزایش داده (هالفورد و همکاران، 2001؛ بشارت، هوشمند، رضازاده و غلامعلی­لواسانی، 1394) و آزار عاطفی و آشفتگی زناشویی را کاهش می­دهد (کارگر، مشهدی و کیمیایی، 1393). در پژوهش چرچ[44] و همکاران (2013) مشخص شد که فرایند درمان تعارضات زناشویی مبتنی بر خودتعیین­گری شامل تغییر نگرش از سرزنش همسر با هدف تغییر در وی، با مدل خودتعیین­گری در مشکلات زناشویی و برانگیختن زوجین به ایجاد تغییراتی در خود می­تواند منجر به بهبود روابط زوجین گردد. دسی و ریان (2014) در پژوهشی با هدف مطالعۀ نقش نیازهای روان­شناختی چون ارتباط و شایستگی به‌عنوان حس مؤثربودن و اعتمادبه­نفس برای انجام یک فعالیت در کاهش تعارضات زناشویی نشان دادند وقتی زوجین در اعمال و توانایی­های خود احساس آزادی کنند، تلاش بیش­تری برای حل تعارضات زناشویی صرف کرده و با مشاهدۀ اولین اختلافات دچار کاهش اعتمادبه‌نفس و درنتیجه رهاکردن تلاش برای حل تعارضات نمی­شوند. نی، لونسبری، کانولو و پاتریک[45] (2005) با بررسی چهار مطالعه بین ابعاد ارتباط، خودمختاری و شایستگی با وجود تعارض در رابطه ارتباط معناداری یافته و دریافتند زوج­هایی که به علت عدم­صلاحیت و شایستگی و خودمختاری دچار بی­انگیزگی شده­اند، برای حل اختلافات زناشویی با راه­حل­های کارآمد تلاش کم­تری صرف می­کنند. کار (2000) در مطالعۀ خود در مورد نیاز به ارتباط به‌عنوان یکی از نیازهای خودتعیین­گری دریافت که زوج‌های آشفته، مهارت‌های ارتباطی کم­تری نسبت به زوج‌های غیرآشفته نشان داده و دید خوبی نسبت به ارتباطشان نداشته و به‌جای مذاکره، بیش­تر تمایل به اجتناب از یکدیگر دارند. گرجی (1391) نشان داد نیاز به تعلق و پیوند با اشخاص مهم در زندگی، ارتباط مستقیمی با رضایت از زندگی دارد.

با توجه به آنچه گفته شد این پژوهش درصدد است تا با هدف بررسی رابطۀ خودتعیین­گری و حمایت عاطفی با ­تعارضات زناشویی به این پرسش پاسخ دهد که آیا بین خودتعیین­گری و حمایت عاطفی با تعارضات زناشویی در زنان متأهل شهرقدس رابطه وجود دارد و این دو چه سهمی در پیش­بینی تعارضات زناشویی زنان متأهل دارند؟

 

روش پژوهش

روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی است. تعارضات زناشویی متغیر ملاک و متغیرهای خودتعیین­گری و حمایت عاطفی ‏متغیرهای پیش­بین محسوب می­شوند. جامعۀ آماری این پژوهش شامل کلیۀ زنان متأهل شهر قدس بودند که با مراجعه به فرهنگسراها و مدارس شهرقدس، از بین آن­ها نمونه­ای به حجم 150 نفر به شیوۀ نمونه­گیری دردسترس و داوطلبانه با میانگین سنی ۰۵/۳۱ و انحراف استاندارد ۹۵/۵، در دامنۀ سنی 59-22 سال و میانگین طول مدت ازدواج ۶۵/۹ و انحراف ‏استاندارد ۵۴/۴ انتخاب شدند.‏‎ ‎

 

ابزار سنجش، فرایند اجرای پژوهش و روش تحلیل داده­ها:

فرم تجدیدنظرشده پرسشنامه تعارضات زناشویی[46] (MCQ)

این پرسشنامه توسط ثنایی، براتی و بوستانی­پور (1375) در 54 گویه با هدف ارزیابی تعارضات زوجین در هشت خرده­مقیاس کاهش همکاری، کاهش رابطۀ جنسی، افزایش واکنش­های هیجانی، افزایش جلب حمایت فرزندان، افزایش رابطه فردی با خویشاوندان خود، کاهش رابطه خانوادگی با خویشاوندان همسر و دوستان، جدا کردن امور مالی از یکدیگر و کاهش ارتباط مؤثر زوجین و طیف لیکرت 5 درجه­ای از هرگز (1) تا همیشه (5) ساخته شد. حداکثر نمره کل پرسشنامه 270 و حداقل آن 54 است. نمرۀ خام در دامنۀ 79 تا 149 به معنای داشتن روابط زناشویی بهنجار و نمرۀ بین 150 تا 186 به‌منزلۀ داشتن تعارض بیش‌ازحد بهنجار و نمره 187 و بالاتر به معنای داشتن تعارض شدید و آسیب­پذیر است. پایایی پرسشنامه توسط سازندگان آن (1375) با استفاده از آلفای کرونباخ 96/0 به دست آمد. در این پژوهش پایایی خرده­مقیاس­ها و کل پرسشنامه با استفاده از آلفای کرونباخ در محدودۀ 56/0 تا 68/0 به­دست آمد.

پرسشنامه حمایت اجتماعی ادراک­شده- مقیاس خانواده ([47]‏ ‏(PSS-Fa

این پرسشنامه توسط پروسیدانو و هلر[48] (1983) در دو مقیاس خانواده و دوستان، هر مقیاس شامل 20 سؤال برای سنجش میزان رضایت فرد از حمایت خانواده و دوستان ساخته شد. ‏در این پژوهش به دلیل ماهیت ‏موضوع از بخش حمایت اجتماعی (مقیاس خانواده) استفاده شده است. گزینه­های این پرسشنامه عبارت از «بله»، «خیر» و «نمی‏دانم» است. نمرۀ نمی­دانم برای همۀ گویه­ها برابر با صفر ‏است. نمرۀ پاسخ «خیر» سؤالات 3، 4، 16، 19 و 20 مساوی 1+ است و برای بقیۀ سؤالات آن نمرۀ پاسخ ‏‏«بله» مساوی 1+ است. دامنۀ کل سؤالات بین 0 تا 20 است. نمرۀ بالا به‌منزلۀ حمایت اجتماعی بیش­تر ازنظر پاسخ‌دهندگان است.‏ پایایی ‏این پرسشنامه توسط سازندگان آن بین 88/0 تا 91/0 گزارش شده است (پروسیدانو و هلر، 1983).‏ در پژوهش حاضر ضریب پایایی پرسشنامه حمایت خانواده با استفاده از آلفای کرونباخ ۷۶/۰ به‏دست آمد.‏

ابعاد ارضای نیازهای اساسی در روابط

ابعاد ارضای نیازهای اساسی در روابط[49] در 9 گویه، از خرده­مقیاس­های نیازهای اساسی روانی[50] (‏BPNS‏) در طیف لیکرت 7 درجه­ای از اصلاً صحیح نیست (1) تا کاملاً صحیح است (7) برای سنجش ارضای نیاز در روابط خاص و ارزیابی ‏درجۀ رضایت­مندی نیاز اولیه شخص در ارتباط با همسر، یا بهترین دوست یا مادر، یا فرزندان یا هرکس دیگر ساخته شده ‏است. ‏سؤالات این خرده­مقیاس­ها مربوط به سه نیاز ‏روانی اساسی است که نمرۀ هرکدام از آن­ها جداگانه محاسبه می­گردد. این مؤلفه­ها شامل احساس ‏خودمختاری، شایستگی و ارتباط است. پایایی این پرسشنامه در پژوهش لاگاردیا، رایان، کوچمن و دسی[51] ‏(2000) بررسی شد که به ترتیب در شش نوع رابطه اعم از مادر، پدر، همسر، بهترین دوست، هم­اتاقی و یک بزرگسال مهم 91/0، ‏‏94/0، 88/0، 85/0، 90/0 و 90/0 به­دست آمد.‏‎ ‎در پژوهش حاضر ضریب پایایی خرده­مقیاس­های خودمختاری، شایستگی و ارتباط با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ به ترتیب ‏۵۰/۰‏، ‏۶۳/۰‏ و ۶۵/۰‏ به‏دست آمد.

 

روش اجرای پژوهش

مطابق با هدف تحقیق، از بین زنان متأهل ساکن شهر قدس که در مراکز عمومی شهر چون فرهنگسراها، پارک­ها و نیز مقابل درب مدارس (منتظر فرزندان خود بودند) حضور داشتند، افرادی که از ازدواج آن­ها حداقل دو سال گذشته بود و برای اختلافات زناشویی سابقه مراجعه به مراجع قضایی یا سابقۀ اختلال روانی نداشتند، با جلب رضایت آن­ها برای شرکت در پژوهش، 200 نفر انتخاب شدند که از این میان 150 پرسشنامه به صورت انفرادی و کامل تکمیل گردید.

‏برای تجزیه‌وتحلیل داده‌ها و پاسخ‌گویی به فرضیه‌های پژوهش با استفاده از نرم‌افزار SPSS20 از روش آمار توصیفی (میانگین و انحراف­استاندارد) و استنباطی (روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون همزمان) استفاده شد.

 

یافته­ها

 

جدول 1: میانگین و انحراف استاندارد ابعاد خودتعیین­گری، حمایت عاطفی و تعارض زناشویی

متغیر

M

SD

حداقل

حداکثر

خودمختاری

92/3

2

1

7

شایستگی

15/4

06/2

1

7

ارتباط

17/4

15/2

1

7

حمایت عاطفی

34/12

01/4

3

20

نمره کل تعارض زناشویی

55/118

73/22

81

187

کاهش همکاری

27/9

29/3

4

20

کاهش رابطه جنسی

87/10

3

5

19

افزایش واکنش­های هیجانی

13/20

78/4

10

34

افزایش جلب حمایت فرزند

03/12

69/3

5

22

کاهش رابطه با خویشان همسر و دوستان

69/10

99/3

6

26

افزایش رابطه فردی با خویشان خود

55/10

11/4

6

23

جداسازی امور مالی از هم

69/13

80/3

7

25

کاهش ارتباط مؤثر

31/31

65/6

19

51

جدول 1 میانگین و انحراف استاندارد متغیرهای پژوهش را نشان می­دهد.

                       

جدول 2: نتایج ضریب همبستگی حمایت عاطفی و خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی با تعارض زناشویی در زنان

   

حمایت عاطفی

خودمختاری

شایستگی

ارتباط

1

تعارض زناشویی

-29/0**

-45/0**

-50/0**

-43/0**

2

کاهش همکاری

-19/0*

-41/0**

-39/0**

-35/0**

3

کاهش رابطه جنسی

-08/0

-15/0

-25/0**

-31/0**

4

افزایش واکنش­های هیجانی

-26/0**

-31/0**

-43/0**

-34/0**

5

افزایش جلب حمایت فرزند

-02/0

-18/0*

-26/0**

-18/0*

6

کاهش رابطه با خویشان همسر و دوستان

-29/0**

-26/0**

-27/0**

-24/0**

7

افزایش رابطه فردی با خویشان خود

-21/0**

-35/0**

-38/0**

-29/0**

8

جداسازی امور مالی از هم

-08/0

-25/0**

-22/0**

-20/0*

9

کاهش ارتباط مؤثر

-32/0**

-42/0**

-45/0**

-36/0**

** =P<01/0 * =P<05/0

نتایج جدول 2 نشان می­دهد که بین همه ابعاد خودتعیین­گری در رابطۀ زناشویی و تعارض زناشویی در همۀ ابعاد آن در سطح 01/0 همبستگی منفی معناداری وجود دارد. به‌طوری‌که افزایش نمرات زنان در ابعاد خودتعیین­گری با کاهش نمرات در تعارض زناشویی مشاهده می‏شود. نتایج در این جدول همچنین نشان می­دهد که بین حمایت عاطفی خانواده با برخی ابعاد تعارض زناشویی در زنان همبستگی منفی معنی­داری در سطح 01/0 وجود دارد. بیش­ترین میزان همبستگی بین حمایت عاطفی خانواده با بعد کاهش ارتباط مؤثر بین زوجین در رابطه زناشویی (01/0< P، 33/0- =(150 ) r) و کم‏ترین همبستگی بین حمایت عاطفی خانواده با بعد کاهش همکاری بین زوجین (05/0< P، 19/0-= (150 ) r) است. بین حمایت عاطفی خانواده با ابعاد کاهش رابطه جنسی، افزایش جلب حمایت فرزند و جداسازی امور مالی از همدیگر رابطه معناداری مشاهده نشد؛ بنابراین می­توان چنین نتیجه­گیری نمود که بین حمایت عاطفی خانواده با تعارض زناشویی همبستگی منفی و معنی­دار در سطح کم­تر از 01/0 وجود دارد. به‌طوری‌که افزایش حمایت عاطفی در خانواده با کاهش تعارضات زناشویی مشاهده می‏شوند.

به‌منظور پیش­بینی تعارض زناشویی بر اساس ابعاد خودتعیین­گری و حمایت عاطفی از رگرسیون همزمان استفاده شد. برای بررسی مفروضه­های عدم هم­خطی و هم­خطی چندگانه، شاخص ضریب تحمل ‏ و ‏عامل تورم واریانس (‏VIF‏)‏ ‏ استفاده شد، ازآنجایی‌که دامنۀ مقادیر ضریب تحمل (T)‏ متغیرهای پیش­بین در دامنۀ 62/0 تا 87/0 ‏و دامنۀ مقادیر عامل تورم واریانس (VIF) آن­ها بین 14/1 تا 59/1 بود، می­توان دریافت که مفروضه عدم هم­خطی و هم­خطی چندگانه برقرار‏ است ‏‏(میرز، گامست و گارینو[52]، 2006). نتایج تحلیل رگرسیون همزمان در جدول 3 آمده است:

جدول 3: نتایج معناداری مدل رگرسیون برای پیش­بینی تعارض زناشویی

P

F

R2

R

درجه آزادی

مجموع مربعات

منبع تغییرات

مدل

001/0

91/17

34/0

58/0

5

44/2620744

رگرسیون

حمایت عاطفی خانواده

و ابعاد خودتعیین­گری

144

73/50785

باقیمانده

149

17/76995

جمع

با توجه به این­که R2، درصد واریانس مشترک حمایت عاطفی خانواده ‏و ابعاد خودتعیین­گری در پیش­بینی تعارض زناشویی در زنان است، نتایج جدول 3 نشانگر آن است که مجموع متغیرهای پیش­بین مشترکاً 34 درصد تعارض زناشویی را در زنان پیش­بینی می­کند، با توجه به این­که F محاسبه‌شده در سطح 001/0 معنی­دار است، لذا مدل رگرسیون خطی معنا‌دار است و درنتیجه حمایت عاطفی خانواده ‏و ابعاد خودتعیین­گری با تعارض زناشویی رابطه خطی معنا‌دار دارند. بنابراین ضرایب رگرسیون و آزمون معنی­داری آن‌ها محاسبه و نتایج در جدول 4 ارائه شده است.


 

جدول 4: ضرایب رگرسیون و آزمون معنی­داری برای تعارض زناشویی

متغیر

b

خطای معیار

Beta

آماره t

P

مقدار ثابت

44/155

43/5

 

58/28

00/0

حمایت عاطفی

76/0 -

41/0

13/0 -

84/1 -

05/0

خودمختاری

9/1 -

97/0

17/0 -

94/1 -

05/0

شایستگی

25/3 -

94/0

29/0 -

45/3 -

001/0

ارتباط

7/1 -

86/0

16/0 -

96/1 -

05/0

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نتایج جدول 4 نشان می­دهد که از بین متغیر­های پیش­بین حمایت عاطفی و ابعاد خودتعیین­گری، متغیرهای حمایت عاطفی خانواده، خودمختاری، شایستگی و ارتباط قادر به پیش­بینی تعارض زناشویی در زنان هستند و آزمون t برای معناداری ضریب رگرسیون آن در سطح کم­تر از 01/0 معنادار است. ضریب استاندارد رگرسیون نشانگر آن است که سهم شایستگی در پیش­بینی تعارض زناشویی (29/0= Beta) بیش­تر از سهم دیگر ابعاد خودتعیین­گری و حمایت عاطفی است. ضرایب رگرسیون منفی ابعاد خودتعیین­گری و حمایت عاطفی خانواده نشانگر رابطۀ منفی این متغیرها با تعارض زناشویی است.

 

بحث و نتیجه­گیری

پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش پیش­بین خودتعیین­گری و حمایت عاطفی در کاهش تعارضات زناشویی زنان متأهل شهرقدس انجام شد. نتایج پژوهش نشان داد بین خودتعیین­گری و تعارضات زناشویی در زنان متأهل شهرقدس همبستگی منفی معنادار وجود دارد. این یافته با نتایج مطالعات هالفورد و همکاران (2001)، کارگر و همکاران (1393) و تیلور و همکاران (2009) همسوست. مطابق با یافته­های این مطالعات خودتعیین­گری نقش عمده­ای در افزایش رضایت زناشویی ایفا کرده و با اثرگذاری بر رضایت زوجین موجب کاهش میل به همکاری، کاهش میل به برقراری رابطۀ جنسی و کاهش ارتباطات مؤثر بین زوجین شده و تعارضات زناشویی را افزایش دهد. ازآنجاکه خودتعیین­گری متغیری انگیزشی و از سه نیاز به ارتباط، احساس شایستگی و خودمختاری تشکیل شده است؛ عدم ارضای آن در زوجین، با کاهش انگیزۀ آن­ها برای ارتباطات مؤثر، کاهش همکاری در حل مسائل زندگی و ضعف در برقراری رابطه با خویشان همسر همراه می­شود. در چنین شرایطی، زوجین ممکن است برای جبران احساس عدم­شایستگی و حفظ ادراک خودمختاری، دست به گروه­بندی در بین اعضای خانواده زده و به‌واسطۀ جلب حمایت فرزندانشان احساس شایستگی و خودمختاری را دوباره ادراک کنند. طبق یافته­های کارگر و همکاران (1393) خودتعیین­گری، آزار عاطفی و آشفتگی­های زناشویی را کاهش داده و از این طریق واکنش­های هیجانی زوجین را کاهش و میل به برقراری ارتباطات مؤثر بین زوجین را تحت تأثیر قرار می­دهد. خودتعیین­گری انرژی لازم برای کمک به درگیری فعال با محیط، پرورش مهارت­ها و رشد سالم را فراهم کرده، از این طریق می­تواند انگیزه لازم برای ایجاد همکاری و ارتباطات مؤثر و تلاش برای کاهش تعارضات را فراهم ­آورد. کار (2000) در پژوهش خود نشان داد زوج‌های آشفته، مهارت‌های ارتباطی کم­تری را نسبت به زوج‌های غیرآشفته داشته و رفتارهای اجتنابی بیش­تری نشان می­دهند. ازاین‌رو، زوج­های آشفته انگیزۀ درونی کم­تری برای مذاکره و حل تعارضات به شیوه­ای نظام­مند داشته و به دلیل عدم­تقویت همسر و ضعف در حل مشکلات، انگیزۀ بیرونی پایین­تری برای حل تعارض دارند، این امر، منجر به احساس عدم­شایستگی و کاهش سطح خودتعیین­گری در افراد شده و آن­ها را در چرخۀ نافرجام حل تعارض گرفتار می­سازد. به باور وهیمیر (2014) خود­تعیین­گری متشکل از مهارت­ها، دانش و باورهایی مربوط به هدف­گذاری، خودتنظیمی و رفتارهای خودمختار، افراد را مجهز به باورها و مهارت‏هایی برای کنترل زندگی و ایفای نقش بزرگسال موفق ساخته، چنین کارآمدی در مدیریت مسائل زندگی، انگیزۀ لازم برای همکاری و ارتباطات مؤثر بین زوجین را فراهم می­کند.

نتایج پژوهش همچنین نشان داد بین حمایت عاطفی و تعارضات زناشویی در زنان متأهل شهرقدس همبستگی منفی معناداری وجود دارد. مطابق با نظر تیلور (2011) زمانی که استرس و تنش در محیط بالاست، حمایت اجتماعی به‌عنوان یک ضربه­گیر می­تواند مقدار تنیدگی را کاهش دهد و بنابراین به نظر می­رسد ادراک حمایت اجتماعی در مواقعی که بین زوجین تعارض وجود دارد، می­تواند مانع از عمیق­ شدن تعارضات شود و فرد را برای مقابله با تنیدگی­ها آماده می­سازد.­ طبق تحقیق کوهن و هوپرمن (1983) حمایت اجتماعی زمینۀ ایجاد تعلق، صمیمیت، یکپارچگی اجتماعی، فرصت و رفتارهای سازنده را فراهم می­کند. درنتیجه حمایت اجتماعی می­تواند با ایجاد زمینه مناسب تعارضات زناشویی را کاهش دهد. نتایج پژوهش گروسی و خداپرست (1393) نشان داد حمایت عاطفی با ایجاد یک رابطۀ امن، احساس صمیمیت و نزدیکی در زوجین می‌تواند منجر به ایجاد احساس بهزیستی عاطفی و متعاقب آن مدیریت سازندۀ تعارضات و بهبود کیفیت زندگی زناشویی افراد شود. پژوهش­های وانگ و همکاران (2003) و آیکان و اسکین (2005) نیز نشان دادند که حمایت اجتماعی بر استرس و سلامتی تأثیر دارد. ازاین‌رو، می­توان دریافت که ادراک حمایت اجتماعی قادر است با تأثیر بر واکنش­های هیجانی در زوجین در کیفیت روابط زناشویی ایفای نقش نماید.

نتایج پژوهش همچنین نشان داد ابعاد خودتعیین­گری و حمایت عاطفی قادرند 34 درصد از واریانس تعارضات زناشویی را در زنان تبیین کنند. این یافته با نتایج تحقیقات رایان، دسی و گرولنیک[53] (1995)، حجازی، صالح­نجفی و امانی (1393) و گرجی (1391) همسوست. خودتعیین­گری و حمایت عاطفی از رویکردهای انگیزشی و متمرکز بر دو بعد انگیزه درونی و بیرونی است. با این رویکرد، شواهد نشان می­دهد انگیزش درونی با رضایت از زندگی و سلامت روانی افراد رابطه مثبت معنادار و با پریشانی روانی رابطه منفی دارد. تحقیقات دسی و رایان (1995) نشان داد که افراد با انگیزۀ درونی، اعتمادبه‌نفس بالا و شایستگی بیش­تر و درنتیجه بهزیستی ذهنی بالاتری نسبت به افراد با انگیزۀ بیرونی نشان می­دهند. حجازی، صالح­نجفی و امانی (1393) نشان دادند که انگیزش درونی با رضایت از زندگی رابطه داشته و می­تواند واریانس رضایت از زندگی را تبیین کند. گرجی (1391) در پژوهش خود نشان داد نیاز به تعلق با رضایت از زندگی رابطه مستقیم دارد.

بنا به نظریه دسی و رایان خودمختاری، شایستگی برای دنبال­کردن چالش­های بهینه و صرف تلاش لازم برای تسلط­یافتن بر آن­ها و نیاز به ارتباط سازنده با محیط، نیازهای اساسی روان­شناختی هستند و انتخاب هدف­هایی که خودمختاری، شایستگی و ارتباط را ارضا می‌کند، موجب رشد شخصی، سلامت ذهن و سلامت هیجانی می‌شود و تلاش­هایی با ثبات بیش­تر را برمی‌انگیزد (ریو، 2004؛ ترجمه سیدمحمدی، 1396)؛ بنابراین منطبق با این نظریه، اگر نیازهای بنیادین اقناع شوند، منجر به ایجاد انگیزۀ درونی در افراد شده و انگیزه درونی افراد برای حل کشمکش­ها و تنش­ها افزایش می­یابد. می­­توان نتیجه گرفت زنانی که به علت احساس عدم­شایستگی و استقلال انگیزۀ درونی بالایی ندارند، حین بروز اختلافات زناشویی تلاش کم­تری نیز برای پیداکردن راه­حل­های سازنده صرف می­کنند. شایستگی احساس مؤثربودن در تعامل مؤثر با محیط و تجربه موفقیت­هایی برای اعمال است، طبق نظر دسی و ریان (2014) شایستگی یک احساس مؤثربودن و اعتمادبه‌نفس در فعالیت است، بنابراین هنگامی‌که زوجین احساس کنند در اعمال و اظهار توانایی­های خود آزادند می­توانند برای حل تعارضات زناشویی تلاش بیش­تری انجام دهند و با اختلافات اولیه دچار کاهش اعتمادبه­نفس و درنتیجه رهاکردن تلاش برای حل اختلافات نشوند. نیاز به ارتباط و برقراری پیوند و دل‌بستگی عاطفی نزدیک با دیگران به تجربۀ ارتباط معنادار، احساس تعلق و وابستگی با دیگر افراد و پذیرفته­شدن در نظر دیگران اشاره دارد. به نظر ریو (2004؛ به نقل از سیدمحمدی، 1396) ارتباط، ساختار انگیزشی مهمی است، زیرا زمانی که روابط میان­فردی افراد در واقعیت موجب ارضای نیاز آن­ها به ارتباط می­شود، بهتر انجام‌وظیفه نموده، افراد را در برابر استرس و مشکلات روان­شناختی انعطاف­پذیرتر و مقاوم­تر می­کند. طبق نظریه­های فوق در روابط زناشویی هنگامی‌که هریک از زوجین احساس تعلق و وابستگی داشته باشند و احساس کنند موردقبول طرف مقابل هستند، انگیزۀ بیش­تری برای ساختن و یادگیری روش­های مؤثر برای حل اختلافات و تعارضات خواهند داشت. چنین ارتباطات مؤثری موجب شکوفایی و بهبود کیفیت روابط افراد می­شود (ادیب­راد و ادیب­راد، 1384).

نتایج پژوهش حاضر با تحقیقات پاشا، صفرزاده و مشاک (1386) و فاگ[54] و همکاران (2008) نیز همسوست. افرادی که از حمایت اجتماعی خوبی برخوردارند، نسبت به زندگی خود خوش‌بین‌تر و امیدواری آن­ها به زندگی بیش­تر است، همچنین میزان حمایت اجتماعی ادراک­شده در افراد، با شیوۀ مقابلۀ آن­ها با تنش­های زندگی همبسته است. می­توان چنین گفت که نیازهای بنیادین مثل پیوندجویی و میل به حمایت اجتماعی در صورت ارضا به بهزیستی منجر شده (دسی و ونستنکیست[55]، 2004) و کیفیت روابط را به سطحی بالاتر از سطح کاهش تعارضات می­رساند. از سویی دیگر، انسان در طول زندگی نیازمند افرادی است که حامی او باشند. به باور مزلو حمایت اجتماعی، نیاز به پذیرفته­شدن و موردعلاقه قرارگرفتن و ارزیابی شناختی فرد از محیط و روابطش با دیگران، نیازی اساسی برای رشد فردی است، ارضای این نیاز، افراد را به‌عنوان بخشی از شبکۀ وسیع ارتباطی، برای مقابله و سازگاری با شرایط استرس­زای زندگی آماده نموده و باعث تقویت رفتارهای سازگارانه در فرد می­گردد (عطااللهی و همکاران، 1394). حمایت عاطفی از سوی کسانی که برای فرد اهمیت دارند؛ چون همسر، به‌عنوان یک عامل محیطی از طریق اثرگذاری بر رضایتمندی و ارتباط به‌عنوان بهترین شکل انگیزۀ بیرونی اثر می­گذارد. به‌طورکلی رویکرد خودتعیین­گری به‌عنوان منبع انگیزش درونی و حمایت عاطفی به‌مثابۀ منبعی از انگیزش بیرونی، می‌تواند برنامه‌ای عملی برای کاهش تعارضات زناشویی بین زوج­های دچار تعارض ارائه کند.

با توجه به محدودیت­های پژوهش حاضر ازجمله نمونه‌گیری غیراحتمالی و دردسترس، انجام پژوهش بر روی زنان شهر قدس و محدودیت در تعمیم نتایج به مردان در جامعه­های دیگر، مقطعی­بودن و استفاده از روش همبستگی در پژوهش و محدودیت در تبیین علّی نتایج، پیشنهاد می­شود پژوهش­های بعدی با درنظر گرفتن محدودیت­های پژوهش حاضر صورت گیرد.



[1] دانشیار گروه روان­شناسی پژوهشکده زنان دانشگاه الزهراء (س) (نویسنده مسئول) f.mousavi@alzahra.ac.ir 

[2] کارشناس ارشد روان­شناسی عمومی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس

تاریخ دریافت: 22/10/96                     تاریخ پذیرش:22/2/97

DOI: 10.22051/jwfs.2019.18873.1655

[3].Goldenberg & Goldenberg

[4]. Friedman, M. M.

[5].Snyder, D. K. & Balderrama-Durbin, C.

[6].Doss, B. Simpson, L. & Christens, A

[7].Coyne, J. C. Thompson, R. & Palmer, S. C.

5.Sayers, S. L. Cohen, C. N. Fresco, B. M. & Blanch, A. O.

[9].Gerard J. A. & Buehler, C.

[10] Fincham, F

[11].Kline, G.H. pleasant, N. D. whitton, S. W. & markman, H. J.

[12].Gottman, J. Gottman, J. M. & Silver, N.

[13].Halford, W. K. Sanders, M. R. & Behrens, B. C.

[14].Zimmer-Gembeck, M. J. & Ducut, W.

[15].Gurman, A. S.

[16].Whitaker, F. S.

[17].Goldenberg

[18].Weeks, G. R. & Fife, S. T.

[19].Mayer, B.

[20].Carr, A.

[21].Frousakis, N. N.

[22].Aycan. Z., Eskin, M.

[23].Wang, H. H., Wu, S. Z., & Liu, Y. Y.

[24].Procidano, M. E., & Heller, K.

[25].Sullivan, K. T., Pasch, L. A., Johnson, M. D., & Bradbury, T. N.

[26].Gottlieb, B. H., & Bergen, A. E.

[27].emotional support

[28] Sarafino

[29].Cai lian. T., & Swee Geok. L.

[30].Taylor, S. E.

[31].Mallinckrodt, B., Armer, J. M., & Heppner, P. P.

[32].Sarason, I. G.

[33].Cohen, S., & Hoberman, H. M.

[34] .autonomy

[35]. competence

[36]. related 

[37].self-determination theory

[38].Deci, E. & Ryan, R. M.

[39].Kowal. J., & Fortier, M. S.

[40].Deci, E. L., & Ryan, R. M.

[41].Wehmeyer, M. L.

[42].Taylor, I. M., Ntoumanis, N., & Smith, B.

[43].Schwartz, B.

[44].Church, A. T.

[45].Knee, C. R., Lonsbary, C., Canevello, A., & Patrick, H.

[46].Marital Conflict Questionnaire (MCQ)

[47].Perceived Social Support –family Scale (PSS-Fa)

[48].Procidano & Heller

[49] .Basic Need Satisfaction in relationship

[50].Basic Psychological Need Scale (BPNS)

[51].La Guardia, J. G., Ryan, R. M., Couchman, C. E., & Deci, E. L.

[52].Meyers, L. S., Gamst, G., & Guarino, A. J.

[53].Grolnick, W. S.

[54]. Fagg, J.

[55] .Deci, E. L., & Vansteenkiste, M.

  1. ادیب­راد، نسترن و ادیب­راد، مجتبی (1384). بررسی رابطه باورهای ارتباطی با دل‌زدگی زناشویی و مقایسه آن در زنان متقاضی طلاق و زنان خواهان ادامه زندگی مشترک. تازه­ها و پژوهش­های مشاوره، 4(13): 110-99.
  2. بخارایی، مخصوص (1385). بررسی تأثیر مشاوره گروهی با رویکرد واقعیت‌درمانی بر کاهش تعارضات زناشویی زنان خانه‌دار منطقه 5 تهران، پایان‌نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه الزهرا.
  3. بشارت، محمدعلی، هوشمند، سیده نعیمه؛ رضازاده، سیدمحمدرضا و غلامعلی لواسانی، مسعود (1394). نقش تعدیل­کننده ارضای نیازهای بنیادین روان­شناختی در رابطه بین سبک­های فرزندپروری والدین و رضایت زناشویی فرزندان. روان­شناسی خانواده، 2(1): 28-15.
  4. پاشا، غلامرضا؛ صفرزاده، سحر و مشاک، رویا. (1386). مقایسه سلامت عمومی و حمایت اجتماعی بین سالمندان ساکن خانه سالمندان و سالمندان ساکن در خانواده. فصلنامه خانواده پژوهی، 3(9):514 -503.
  5. حجازی، الهه؛ صالح­نجفی، مهسا و امانی، جواد (1393). نقش واسطه­ای انگیزش درونی در رابطه بین نیازهای بنیادین روان‌شناختی و رضایت از زندگی. روانشناسی معاصر، 9(2): 88-77.
  6. ریو، جان مارشال (2004). انگیزش و هیجان. ترجمه یحیی سیدمحمدی (1396). تهران: نشر ویرایش.
  7. سارافینو، ادوارد. پی. (2002). روان‌شناسی سلامت. ترجمه علی احمدی ابهری و همکاران، زیر نظر الهه میرزایی (1396). تهران: انتشارات رشد.
  8. عطااللهی، مریم؛ معصومی، سیده­زهرا؛ شایان، آرزو، روشنایی، قدرت­الله و صدیقی، صدیقه (1394). مقایسه حمایت اجتماعی و استرس درک­شده در زنان مبتلا و غیرمبتلا به سرطان پستان مراجعه­کننده به مرکز MRI مهدیه همدان در سال 1392. مجله علمی پژوهان، 14(2): 70-62.
  9. قمری، حسین؛ رضاخانی، سیمین­دخت و ملالو، منیژه (1393). بررسی دلزدگی زناشویی با حمایت اجتماعی ادراک شده و جهت­گیری زندگی. مشاوره و روان­درمانی، 3(11): 64-45.
  10. کارگر، مونا؛ مشهدی، سیدعلی و کیمیایی، علی (1393). اثر بخشی زوج درمانی گروهی مبتنی بر خودنظم­بخشی، بر آزار عاطفی و آشفتگی زناشویی. مشاوره و روان­درمانی خانواده، 4(2): 296-269.
  11. گرجی، راحله (1391).رابطهاهدافزندگیوبهزیستی: نقش واسطه­اینیازهایاساسیروانشناختیپایان­نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
  12. گروسی، سعیده و خداپرست، زهرا (1393). رابطۀ حمایت اجتماعی عملکردی با چگونگی کیفیت زندگی زنان متأهل شهر کرمان پس از زایمان. مجلۀ مطالعات اجتماعی ایران، 8(2): 104-127.
  13. گلدنبرگ، ایرند، گلدنبرگ، هربرت. (2000). خانواده­درمانی. ترجمه حسین شاهی، حمیدرضا نقش­بندی و الهام ارجمند. (1389). تهران: نشریه روان.

 

 

  1.  Adibrad, N. & Adibrad, M. (2005). The comparison Relationship Beliefs & marital burnout of women who want to divorce with that of women who wanted to continue their marital life. Counseling Research & Development, 4(13): 99-110. (Text in Persian).
  2. Ataollahi, M. Masoumi, S. Z. Shayan, A. Roshanaei, G. & Sedighi, S. (2016). Comparing Dimension Of Perceived Social Support and Perceived Stress in Women with and without Breast Cancer Referred to Mahdieh MRI Center of Hamedan in 2013. Pajouhan Scientific Journal,14 (2):62-70. (Text in Persian).
  3. Aycan. Z. Eskin, M. (2005). Relative contribution of childcare, spousal support, and organizational support in reducing work-family conflict for men and women: the case of Turkey. Sey Roles, 53, 453-471.
  4. Besharat, M. A. Hooshmand, S. N. Rezazadeh, S. M. R. & Gholamali Lavasani, M. (2015). The moderating role of basic psychological needs satisfaction on the relationship between parenting styles and children's marital satisfaction. Iranian Journal of Family Psychology, 2(1), 15-28. (Text in Persian).
  5. Bokhara'I, M. (2006). The Effect of group counseling with realistic therapy approach on reduction of marital conflicts in housewives in 5th district of Tehran, Master's Dissertation, Alzahra University. (Text in Persian).
  6. Cai lian. T. & Swee Geok. L. (2009). Perceived Social Support, Coping Capability and Gender Differences among young adults. Sunway Academic Journal, 6. 75-88.
  7. Carr, A. (2000). Family Therapy: Concepts, Process and Practice. New York: Wiley.
  8. Church, A. T. Katigbak, M. S. Locke, K. D. Zhang, H. Shen, J. de Jesús Vargas-Flores, J. ... & Mastor, K. A. (2013). Need satisfaction and well-being: Testing self-determination theory in eight cultures. Journal of Cross-Cultural Psychology, 44(4), 507-534.
  9. Cohen, S. & Hoberman, H. M. (1983). Positive events and social supports as buffers of life change stress. Journal of applied social psychology, 13(2), 99-125.
  10. Coyne, J. C. Thompson, R. & Palmer, S. C. (2002). Marital quality, coping with conflict, marital complaints, and affection in couples with a depressed wife. Journal of family psychology, 16(1), 26.
  11. Deci, E. & Ryan, R. M. (1985). The general causality orientations scale: self – determination in personality. Journal of research in personality, 19 (2), 109-134.
  12. Deci, E. L. & Ryan, R. M. (1995). Human autonomy. In Efficacy, agency, and self-esteem (pp. 31-49). Springer, Boston, MA.
  13. Deci, E. L. & Ryan, R. M. (2008). Self-determination theory: A macrotheory of human motivation, development, and health. Canadian psychology/Psychologie canadienne, 49(3), 182.
  14. Deci, E. L. & Ryan, R. M. (2014). Autonomy and need satisfaction in close relationships: Relationships motivation theory. In Human motivation and interpersonal relationships (pp. 53-73). Springer Netherlands.
  15. Deci, E. L. & Vansteenkiste, M. (2004). Self-determination theory and basic need satisfaction: Understanding human development in positive psychology. Ricerche di psicologia.
  16. Doss, B. Simpson, L. & Christensen, A. (2004). Why do couple seek marital therapy? Professional psychology: Research and practice, 35 (6), 608-614.
  17. Fagg, J. Cartis, S. Stansfeld, S. A. Cattell, V. Tupuola, A. & Arephine, M. (2008). Area social fragmentation, social support for individuals and psychosocial health in young adults: Evidence from a national survey in England. Soc science & medicine, 66, 242- 254.
  18. Fincham, F. D. (2003). Marital conflict: Correlates, structure, and context. Current Directions in Psychological Science, 12(1), 23-27.
  19. Friedman, E.H. (1992). Bowen theory and therapy. in A.S. Gurman & D.P.kniskern (EDS). Handbook of family therapy (Vol.2.PP.134-170) New York: Brunner Mazel.
  20. Frousakis, N. N. (2010). Communication in married couples: Exploring the roles of betrayal and forgiveness, A PhD Dissertation presented in the University of Tennessee, Knoxville.
  21. Garousi, S. & Khodaparast, Z. (2014). The relationship between functional social support and quality of life amongst married women after childbirth in Kerman city (Case: women referred to health centers). Journal of Iranian Social Studies, 8 (2): 104-127. (Text in Persian).
  22. Gerard J. A. & Buehler, C. (2003). Marital conflict: parent – child relations and youth maladjustment. family process, 38 (1), 105 -116.
  23. Ghomri, H. Reza Khani, S. and Melaloo, M. (2014). Investigating marital burnout with perceived social support and life orientation. Counseling & Psychotherapy. 3 (11): 45-64.. (Text in Persian).
  24. Goldenberg, E. & Goldberg, H. (2000). Family Therapy. Translation by Hossein Shahi, Hamid Reza Naghshbandi & Elham Arjmand. (2009). Tehran: Ravan press. (Text in Persian).
  25. Gorji, R. (1391). The Relationship between Life Goals and Wellbeing: The Mediating Role of Basic Psychological Needs. Master's Dissertation, University of Tehran. (Text in Persian).
  26. Gottlieb, B. H. & Bergen, A. E. (2010). Social support concepts and measures. Journal of psychosomatic research, 69(5), 511-520.
  27. Gottman, J. Gottman, J. M. & Silver, N. (1995). Why marriages succeed or fail: And how you can make yours last. Simon and Schuster.
  28. Gurman, A. S. (2013). Functions and factions: A reflection on possibilities for couple therapy integration. Journal of marital and family therapy, 39(4), 424.
  29. Halford, W. K. Sanders, M. R. & Behrens, B. C. (2001). Can skills training prevent relationship problems in at-risk couples? Four-year effects of a behavioral relationship education program. Journal of family psychology, 15(4), 750.
  30. Hejazi, A. Salehnajafi, M. & Amani, J. (2014). The mediating role of intrinsic motivation on the relationship between basic psychological needs and life satisfaction. Contemporary Psychology, 9 (2): 77-88. (Text in Persian).
  31. Kargar, M. kimiaee, S. A. & Mashhadi, A. (2014). The Effectiveness of Group Couple Therapy based on Self-Regulated on Emotional Abuse and Martial Distress. Journal of Family Counseling and Psychotherapy, 4 (2): 269-296. (Text in Persian).
  32. Kline, G. H. Pleasant, N. D. Whitton, S. W. & Markman, H. J. (2006). Understanding couple conflict. The Cambridge handbook of personal relationships, 445-462.
  33. Knee, C. R. Lonsbary, C. Canevello, A. & Patrick, H. (2005). Self-determination and conflict in romantic relationships. Journal of Personality and Social Psychology, 89(6), 997-1009. Kowal. J. & Fortier, M. S. (1999). Motivational determinants of flow: Contributions from self-determination theory. Journal of social psychology. 139, 355-368.
  34. La Guardia, J. G. Ryan, R. M. Couchman, C. E. & Deci, E. L. (2000). Within-person variation in security of attachment: a self-determination theory perspective on attachment, need fulfillment, and well-being. Journal of personality and social psychology, 79(3), 367.
  35. Mallinckrodt, B. Armer, J. M. & Heppner, P. P. (2012). A threshold model of social support, adjustment, and distress after breast cancer treatment. Journal of counseling psychology, 59(1), 150.
  36. Mayer, B. (2010). The dynamics of conflict resolution: A practitioner's guide. John Wiley & Sons.
  37. Meyers, L. S. Gamst, G. & Guarino, A. J. (2006). Applied multivariate research: Design and interpretation. Sage.
  38. Pasha, Gh. Safarzadeh, S. & Mashshak, R. (2007). Comparison of General Health and Social Support among the Elderly Living in the Nursing Home and the Elderly Living in the Family. Journal of Family Research, 3(9), 503-514. (Text in Persian).
  39. Procidano, M. E. & Heller, K. (1983). Measures of perceived social support from friends and from family: Three validation studies. American journal of community psychology, 11(1), 1-24.
  40. Rio, J. M (2004). Motivation and Excitement. Translation by Yahya Seyyed Mohammadi (2017). Tehran: Virayesh press. (Text in Persian).
  41. Ryan, R. M. Deci, E. L. & Grolnick, W. S. (1995). Autonomy, relatedness, and the self: Their relation to development and psychopathology. Ariel, 128(151.189), 155.
  42. Sarafino, E. P. (2002). Health Psychology. Translation by Ali Ahmadi Abhari et al. Edited by Elaheh Mirzai (2017). Tehran: Roshd press. (Text in Persian).
  43. Sarason, I. G. (Ed). (2013). Social support: Theory, research and applications (Vol. 24). Springer Science & Business Media.
  44. Sayers, S. L. Cohen, C. N. Fresco, B. M. & Blanch, A. O. (2002). Effect of solving skills training in marital conflict and depression. Journal of Addictions andOffender Counseling, 22 (2): 88-91.
  45. Schwartz, B. (2000). Self-determination: The tyranny of freedom. American psychologist, 55(1), 79.
  46. Snyder, D. K. & Balderrama-Durbin, C. (2012). Integrative approaches to couple therapy: implications for clinical practice and research. Behavior Therapy, 43(1), 13-24.
  47. Sullivan, K. T. Pasch, L. A. Johnson, M. D. & Bradbury, T. N. (2010). Social support, problem solving, and the longitudinal course of newlywed marriage. Journal of Personality and Social Psychology, 98(4), 631-644.
  48. Taylor, I. M. Ntoumanis, N. & Smith, B. (2009). The social context as a determinant of teacher motivational strategies in physical education. Psychology of sport and exercise, 10(2), 235-243.
  49. Taylor, S. E. (2011). Social support: A review. The handbook of health psychology, 189, 214.
  50. Wang, H. H. Wu, S. Z. & Liu, Y. Y. (2003). Association between social support and health outcomes: A metaanalysis. Kaohsiung Journal of Medical Science, 19, 345-51
  51. Weeks, G. R. & Fife, S. T. (2014). Couples in treatment: Techniques and approaches for effective practice. Routledge.
  52. Wehmeyer, M. L. (2014). Self‐Determination: A Family Affair. Family Relations, 63(1), 178-184.
  53. Zimmer-Gembeck, M. J. & Ducut, W. (2010). Positive and negative romantic relationship quality: Age, familiarity, attachment and wellbeing as correlates of couple agreement and projection. Journal of Adolescence, 33, 981-910.