بررسی میزان انطباق واقعیتِ روابط زناشویی در ایران با مفهوم رابطۀ ناب گیدنز

نوع مقاله : پژوهشی اصیل

نویسنده

استادیار جامعه شناسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران

چکیده

گیدنز، تحولات اخیر در حوزه روابط صمیمی را در قالب فرایند تغییر شکل صمیمیت به‌سوی رابطۀ ناب توضیح می‌دهد و آن را فرایندی جهانی می‌داند. تعبیری که در بسیاری از تحلیل‌هایی که از تحولات خانواده و روابط زناشویی در ایران صورت می‌گیرد نیز موردتوجه قرارگرفته و برخی از پژوهشگران این حوزه از تغییر شکل روابط زناشویی در ایران به سمت رابطۀ ناب گیدنزی سخن به میان آورده‌اند. بر همین اساس در مقاله حاضر که با تکیه‌بر یافته‌های یک مطالعه پیمایشی با حجم نمونه 482 نفر در شهر تهران به مرحله نگارش درآمده است، به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که با توجه به واقعیت روابط زناشویی در جامعه امروز ایران، آیا می‌توان از ایده شکل‌گیری رابطۀ ناب گیدنزی در این جامعه دفاع نمود؟ برای این منظور در مطالعه حاضر مدلی مفهومی از ابعاد مختلف رابطۀ ناب موردنظر گیدنز مرکب از 5 شاخص اصلیِ «نقش‌های زناشویی»، «منطق زناشویی»، «اعتماد زناشویی»، «دوام زناشویی» و «اهمیت زناشویی» ساخته و این مدل را در مطالعه پیمایشی یادشده در معرض آراء پاسخگویان قراردادیم. نتایج حاکی از آن است که رابطۀ ناب موردنظر گیدنز با میانگین درصدیِ نزدیک به 32% (در مقابل رابطۀ سنتی با میانگین درصدیِ بیش از 68%) تعبیر مناسبی برای توصیف وضعیت روابط زناشویی در جامعه ما فراهم نمی‌آورد و با توجه به عدم توازن نمرات به‌دست‌آمده برای ابعاد مختلف روابط زناشویی می‌‌توان اذعان نمود که شاخصۀ اصلی این جامعه را باید در ترکیب‌های نگرشی نامتوازن در خصوص زناشویی خلاصه نمود.

کلیدواژه‌ها

عنوان مقاله [English]

A study on consistency the reality of Iranian marital relationships with the Giddens's The study case: city of Tehran

نویسنده [English]

  • Esmaeel Jahani Dolatabad

Assistant Professor PhD, Faculty of Literature and human sciences, University of Mohaghegh Ardebili, Ardebil, Iran

چکیده [English]

Giddens explains recent changes in the field of intimate relations as a process of transformation of intimacy into pure relationships and considers it a global process; an interpretation taken into account in many analyses of marital relationships in Iran, and some researchers in this area have spoken of the transformation of marital relationships into pure relationships. Accordingly, in the present article, which is based on the findings of a survey study with a sample size of 482 people in Tehran, we seek to answer the question “Given the reality of marital relationships in today's society in Iran, can we defend the hypothesis of the formation of Giddensian pure relationships in this society?” For this purpose, in the present article we create a conceptual model of the different aspects of pure relationships as intended by Giddens, composed of the five main indicators "marital roles", "marital logic", "marital trust", "marital stability" and "marital significance", and exposed the model to respondent’s votes via the said survey. The results of this study indicate that the Giddensian pure relationship with an average percentage of nearly 32% (versus the traditional relationship with an average percentage of more than 68%) does not provide a satisfactory explanation for the status of marital relationships in our society. Considering the imbalance of the scores obtained for the different aspects of marital relations in the sample, we can acknowledge that the main characteristic of this society regarding marriage should be summarized in unbalanced marital attitudes

کلیدواژه‌ها [English]

  • Family
  • marriage
  • pure relationship
  • intimate relationships
  • romantic love

بررسی میزان انطباق واقعیتِ روابط زناشویی در ایران با مفهوم رابطۀ ناب گیدنز

(مورد مطالعه شهر تهران)

اسماعیل جهانی دولت آباد[1]

 

چکیده

گیدنز، تحولات اخیر در حوزه روابط صمیمی را در قالب فرایند تغییر شکل صمیمیت به‌سوی رابطۀ ناب توضیح می‌دهد و آن را فرایندی جهانی می‌داند. تعبیری که در بسیاری از تحلیل‌هایی که از تحولات خانواده و روابط زناشویی در ایران صورت می‌گیرد نیز موردتوجه قرارگرفته و برخی از پژوهشگران این حوزه از تغییر شکل روابط زناشویی در ایران به سمت رابطۀ ناب گیدنزی سخن به میان آورده‌اند. بر همین اساس در مقاله حاضر که با تکیه‌بر یافته‌های یک مطالعه پیمایشی با حجم نمونه 482 نفر در شهر تهران به مرحله نگارش درآمده است، به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که با توجه به واقعیت روابط زناشویی در جامعه امروز ایران، آیا می‌توان از ایده شکل‌گیری رابطۀ ناب گیدنزی در این جامعه دفاع نمود؟ برای این منظور در مطالعه حاضر مدلی مفهومی از ابعاد مختلف رابطۀ ناب موردنظر گیدنز مرکب از 5 شاخص اصلیِ «نقش‌های زناشویی»، «منطق زناشویی»، «اعتماد زناشویی»، «دوام زناشویی» و «اهمیت زناشویی» ساخته و این مدل را در مطالعه پیمایشی یادشده در معرض آراء پاسخگویان قراردادیم. نتایج حاکی از آن است که رابطۀ ناب موردنظر گیدنز با میانگین درصدیِ نزدیک به 32% (در مقابل رابطۀ سنتی با میانگین درصدیِ بیش از 68%) تعبیر مناسبی برای توصیف وضعیت روابط زناشویی در جامعه ما فراهم نمی‌آورد و با توجه به عدم توازن نمرات به‌دست‌آمده برای ابعاد مختلف روابط زناشویی می‌‌توان اذعان نمود که شاخصۀ اصلی این جامعه را باید در ترکیب‌های نگرشی نامتوازن در خصوص زناشویی خلاصه نمود.

 

واژگان کلیدی: خانواده، زناشویی، رابطۀ ناب، روابط صمیمی، عشق رمانتیک

مقدمه

مسئله اصلی در مطالعه حاضر این است که دگرگونی‌‌های اقتصادی - اجتماعی و به دنبال آن دگرگونی‌‌های فرهنگی عمیقی که در دهه‌‌های اخیر در جامعه ایرانی به وقوع پیوسته تغییراتی اساسی در نوع نگاه افراد به خانواده و انتظارات آن‌ها از ازدواج و زناشویی پدید آورده و امروز نهاد خانواده و زناشویی را با وضعیت کاملاً متفاوتی مواجه ساخته است (جهانی، 1396). شاید بتوان نقطه شروع این تحولات را تغییر خانواده از شکل گسترده به خانواده‌ هسته‌ای جستجو نمود. (روزن باوم، 1367).

اوتو برونر[2] با تأکید بر اهمیت رابطه «تولید- خانواده» می‌‌گوید روابط اعضای خانواده در یک خانواده سنتی تولیدکننده، نمی‌‌توانست با صمیمیت و احساسات همراه باشد، زیرا فضایی خصوصی وجود نداشت. صمیمیت و عاطفه تنها زمانی به خانواده راه یافت که تولید از محدوده خانوادگی خارج شد و تجمعات خانوادگی تحت تأثیر دگرگونی شیوه‌‌های تولید خود تغییر کردند؛ اما خانواده گسترده امروزه در بسیاری از نقاط جهان از رواج کمتری برخوردار است. برخی از جامعه‌‌شناسان علل این تغییر را در تحولات صنعتی ایجادشده در جوامع جستجو نموده‌‌اند؛ اما برخی دیگر، ازجمله فریدریک لوپلی2 و ویلهلم هاینریش ریل3 به‌عنوان پدران جامعه‌‌شناسی خانواده، به رابطه میان صنعت و دگرگونی خانواده نگاه نکردند، بلکه دگرگونی در ایدئولوژی‌‌های حاکم، یعنی به وجود آمدن افکار آزادی‌‌خواهانه و برابری میان افراد که درنهایت باعث دگرگونی‌‌های قانونی و افزایش حقوق فردی شد را در فروپاشی خانواده گسترده دخیل می‌‌دانستند (اعزازی، 1380: 13 به نقل از ریل، 1978).

درواقع، یکی از ویژگی‌‌های خانواده پیشا- صنعتی، نابرابری بین زن و شوهر بود و تحول نقش زنان به‌شدت بر تحولات روابط درون خانواده اثرگذار بوده است (مک‌‌کارتی و ادواردز، 1390: 281).

همین تغییر در شکل و کارکردهای خانواده تأثیرات عمیقی در نقش‌‌ها و وظایف اعضاء، به‌ویژه زن و شوهر، در خانواده بر جای گذاشته است. به عبارت روشن‌‌تر، ازدواج سنتی که پیوند میان زن و مرد بر اساس نقش‌های ثابت (مرد نان‌آور- زن خانه‌دار) بود، در طول چند نسل دچار تغییر شده و امروزه بیشتر بر اساس توافق و گفت‌وگوی میان اعضا تعریف می‌‌شود. درواقع شناخت خود و هویت خود در جامعۀ مدرن به‌صورت پروژه‌ای بازاندیشانه درآمده و دیگر «زن» و یا «مرد» بودن ازنظر هویت و وظایفی که ایجاب می‌کند، معنای روشن و مشخصی ندارد. (گیدنز، 1386). همین امر، انتظارات زوجین از همدیگر را از حالت از پیش تعیین‌شده قبلی خارج کرده و زن و شوهر را به‌نوعی در برآوردن انتظارات و خواسته‌‌های یکدیگر با ابهامات اساسی مواجه نموده است. این وضعیت رابطه زناشویی در خانواده امروزی را با الزاماتی روبه‌رو ساخته که چه به لحاظ کمی و چه کیفی، ازآنچه در نسل‌‌های قبلی خانواده به چشم می‌‌خورد متفاوت است (گیدنز، 1386).

نظم هنجاری که در ازدواج حالتی تحمیلی پیدا می‌‌کرد و به‌صورت یک نظم باثبات و بادوام در طول زندگی ادامه می‌‌یافت اینک حاکمیت خود را ازدست‌داده و زنان به‌عنوان شخصیت‌‌های مستقل برای خود این حق را قائل‌اند که در مورد مسائل و موضوعات خانواده اظهارنظر نمایند، لذا گفتگو و مذاکره روشی منطقی برای تصمیم‌‌گیری در این زمینه است که هر یک از اعضای خانواده چه رابطه‌‌ای با دیگری داشته باشد و کیفیت این رابطه چگونه باشد و تا چه زمانی دو طرف حاضرند این نوع رابطه را ادامه دهند (دوبیوس- ریموند[3] و همکاران، 2001). از سوی دیگر، دسترسی سهل و آسان به وسایل پیشگیری از بارداری و درنتیجۀ آن کنترل موالید به این معنی است که رابطۀ جنسی دیگر با هدفی مانند بازتولید نسلی معنا پیدا نمی‌‌کند، بلکه در این نوع رابطه لذت‌‌جویی و رضایت طرفین شرط برقراری رابطه است. از دیدگاه گیدنز، جهان شاهد انقلابی بزرگ در این زمینه بوده به‌گونه‌ای که برای اولین بار زنان نیز مانند مردان از امکان پذیرش یا عدم پذیرش این رابطه برخوردار شده‌‌اند. درواقع، تهی شدن معنای این رابطه از بازتولید نسلی به معنی آزاد شدن زنان از قیدوبندهای سنتی است، چراکه آن‌ها خود تصمیم می‌‌گیرند چه رفتاری در این زمینه داشته باشند (گیدنز، 1386).

این‌ها تنها بخشی از تغییر و تحولاتی است که در عرصه خانواده و روابط زناشویی در جهان امروز و به‌تبع آن در جامعه ایران به وقوع پیوسته است. این تحولات طبیعتاً با واکنش‌‌هایی در عرصه نظری همراه شده و نظریه‌‌پردازان این حوزه با رویکردهای مختلف نظری درصدد تبیین و توضیح آن برآمده‌‌اند. بر همین اساس، دیدگاه‌‌های مختلف و متنوعی در این خصوص از سوی اندیشمندان مختلف مطرح شده است. یکی از مهم‌ترین دیدگاه‌‌های نظری که به شکل بارزی تلاش نموده تحولات یادشده در حوزه خانواده و زناشویی و به‌طورکلی روابط صمیمیت را توضیح دهد را می‌‌توان در آراء جامعه‌‌شناس انگلیسی، آنتونی گیدنز، ردیابی کرد.

گیدنز خصوصاً در کتاب «تغییر شکل صمیمیت» به موضوع روابط شخصی و بین فردی و تغییرات ویژگی‌‌ها و کیفیت این روابط در طی دوران اخیر و متأثر از مدرنیته می‌‌پردازد، بنا بر نظر این جامعه‌‌شناس در دوره مدرنیته متأخر روابط شخصی به سمت شکل‌‌گیری نوعی رابطه به نام «رابطۀ ناب» در حرکت است. از نگاه او «رابطۀ ناب رابطه‌‌ای برابر است که برای نفس رابطه برقرار می‌‌شود و از قید هرگونه معیار و ضابطه‌‌ای خارج از نفس ارتباط آزاد است ... و در حوزه زندگی شخصی، هر چه جامعه پساسنتی توسعه بیشتری می‌‌یابد، حرکت به‌سوی آنچه می‌‌توان آن را رابطۀ ناب در روابط جنسی، زناشویی و خانواده نامید، سرعت بیشتری می‌‌گیرد» (گیدنز، 1385: 325).

گیدنز تغییر شکل صمیمیت به‌سوی رابطۀ ناب را فرایندی جهانی می‌‌داند و بر همین اساس، این تعبیر در بسیاری از تحلیل‌‌هایی که از تحولات خانواده و روابط زناشویی در ایران صورت می‌‌گیرد نیز موردتوجه قرارگرفته و برخی از پژوهشگران این حوزه از تغییر شکل روابط زناشویی در ایران به سمت رابطۀ ناب گیدنزی سخن به میان آورده‌‌اند (نگاه کنید به جلایی‌‌پور و گرامیان نیک، 1390؛ صفایی، 1390؛ آزاد ارمکی و همکاران، 1390). حال سؤال این است که آیا می‌‌توان از ایده شکل‌‌گیری رابطۀ ناب گیدنزی در ایران دفاع نمود؟ و آیا اساساً جامعه ایرانی از چنین رابطه‌‌ای حمایت می‌‌کند و بستر لازم برای شکل‌‌گیری آن را فراهم می‌‌کند؟ مقاله حاضر درواقع تلاشی است برای پاسخگویی به این سؤال.

 

مبانی نظری

همان‌طور که در قسمت قبلی اشاره شد مطالعه حاضر با هدف بررسی امکان شکل‌‌گیری رابطۀ ناب گیدنزی در جامعه امروز ایران به مرحله اجرا درآمده است و بنابراین بدیهی است که دیدگاه‌‌های گیدنز در خصوص تغییر شکل روابط صمیمیت در دنیای امروز به‌عنوان مبنای نظری این مطالعه مدنظر است. مرور این دیدگاه‌‌ها به ما کمک خواهد کرد تا مدلی مفهومی یا به تعبیری یک نمونه آرمانی از رابطۀ ناب موردنظر گیدنز ترسیم نماییم. مدلی که در ادامه بتوانیم آن را به‌مثابه یک ابزار نظری در بررسی جامعه موردمطالعه به‌کارگیریم.

گیدنز ﺑﺮای ﻣﺼﻮر ﻛﺮدن ﻣﻔﻬﻮم «رابطۀ ناب» ﺑﻪ تغییر و ﺗﺤﻮل ﻧﻈﺎم ﺧﺎﻧﻮاده و ازدواج در دنیای ﻣـﺪرن اﺷﺎره دارد. درگذشته، ازدواج نوعی ﻗﺮارداد ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﻪ اﺑﺘﻜﺎر ﺧـﺎﻧﻮاده و ﺧﻮﻳﺸـﺎوﻧﺪان و ﻧـﻪ ﺧـﻮد طرفین و نیز ﺗﺤﺖ تأثیر ﻣﻼﺣﻈﺎت اﻗﺘﺼﺎدی اﻧﺠﺎم ﻣﻲ‌‌‌‌ﮔﺮﻓﺖ. اﻣﺎ به‌تدریج ﺑﺎ صنعتی ﺷﺪن و تضعیف ﻧﻈﺎم ﺧﺎﻧﻮادۀ ﮔﺴﺘﺮده، اﻟﺰاﻣﺎت بیرونی و پیش‌ساخته در راﺑﻄﻪ ﺑﺎ ازدواج ریشه‌کن ﺷـﺪه و ﻇﻬـﻮر ﻋﺸﻖ و علاقه‌های رمانتیک به‌منزلۀ انگیزه اصلی ازدواج تلقی ﺷﺪه اﺳﺖ. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ، ازدواج بیش‌ازپیش به‌صورت رابطۀ خاصی درآﻣﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ دلیل پیدایش آن اﺣﺴﺎس رﺿﺎﻳﺖ عاطفی ﺧﺎصی اﺳﺖ ﻛﻪ از هم‌زیستی و ارﺗﺒﺎط ﻧﺰدﻳﻚ ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮ ﻣﻄﻠﻮب ﺣﺎﺻﻞ می‌شود (گیدنز، 1394).

گیدنز معتقد است که روابط نزدیک بین اعضای خانواده در دنیای امروز تحول پیدا کرده است. نظم هنجاری که در ازدواج حالتی تحمیلی پیدا می‌‌کرد و به‌صورت یک نظم باثبات و بادوام در طول زندگی ادامه می‌‌یافت اینک حاکمیت خود را ازدست‌داده و افراد به‌عنوان شخصیت‌‌های مستقل برای خود این حق را قائل‌اند که در مورد مسائل و موضوعات خانواده اظهارنظر نمایند (حسینی، 1386)، لذا تصمیم‌‌گیری در خصوص کیفیت رابطه بین اعضای خانواده و تداوم یا عدم تداوم این رابطه از طریق گفتگو و مذاکره صورت می‌‌گیرد.

تعابیری مانند رابطۀ جنسی منعطف (گیدنز، 1999) و عشق سیال (باومن[4]، 2003) که در نظریه‌‌های فردگرایی به‌وفور دیده می‌‌شود نشان‌دهنده این است که در جوامع معاصر انسان‌‌ها در قیدوبند سنت‌‌ها نبوده و هیچ رابطه دائمی را به‌عنوان ساختاری از پیش تعیین‌شده نمی‌‌پذیرند. این‌گونه استدلال می‌‌شود که با اشتغال فزاینده زنان در بازار کار و قطع وابستگی آنان به شوهرانشان رابطۀ زن‌وشوهری از نقش‌‌های جنسیتی انتسابی و تقسیم‌کاری که در آن مردان در موضع فرادستی و زنان در موضع فرودستی قرار می‌‌گیرند به‌سوی برابری و تساوی در رابطه‌‌ای متوازن پیش می‌‌روند. هم‌زمان با کاهش اهمیت خانواده ازنظر اقتصادی، تصور بر این بود که عشق و دوستی و صمیمیت خاصی که بین اعضای خانواده وجود داشته خودبه‌خود از میان خواهد رفت، اما گیدنز در بحث از دگرگونی صمیمیت در خانواده بر نقش مهم فردگرایی در کیفیت روابط افراد با یکدیگر تأکید می‌‌کند. او معتقد است در جوامع مدرن امروزی شاهد تحولات بنیادینی در ماهیت روابط نزدیک خانوادگی هستیم و درک ما از این نوع روابط نیز کاملاً عوض شده است (همان).

از سوی دیگر، رابطۀ جنسی با رضایت طرفین و غالباً با هدف لذت‌‌جویی برقرار شود. به‌نحوی‌که شاید مهم‌ترین تغییر جمعیت شناختی در طی سه دهۀ گذشته، کاهش چشم‌گیر باروری در تمام مناطق دنیا، به‌ویژه کشورهای درحال‌توسعه باشد (نوروزی و همکاران، 1396: 194). این وضعیت کاملاً متفاوت با جامعه سنتی است که در آن «زایش و پرورش فرزند، محور اصلی زندگی زنان فرض می‌‌شد» (موسوی و قافله‌‌باشی، 1392) این درواقع به معنای رها شدن زنان از قیدوبندهای سنتی و دستیابی آن‌ها به حق انتخاب بیشتر در حوزه روابط صمیمی است، اتفاقی که از دیدگاه گیدنز تحولی بنیادین در این عرصه تلقی می‌‌شود (گیدنز، 1992). ازنظر او، روابط بین افراد در دنیای مدرن با توافق و رضایت طرفین شکل می‌‌گیرد و هیچ باور و فرهنگ خاصی قدرت لازم برای تأثیرگذاری بر آن را ندارد. افراد در دنیای جدید طبق نقش‌‌های سنتی و باورهای خاص جنسیتی رایج در جوامع عمل نمی‌‌کنند بلکه مختارند آن‌گونه باشند که خود مایل هستند. رابطه زناشویی نیز در همین قالب شکل‌گرفته و این رابطه تنها تا زمانی تداوم دارد که احساس رضایت متقابل بین طرفین این رابطه وجود دارد.

ویژگی دیگری که گیدنز در بحث از رابطۀ ناب به آن اشاره می‌‌کند جنس متفاوت اعتماد در این نوع رابطه است. برخلاف رابطۀ سنتی که در آن اعتماد امری از پیش تعریف‌شده و برآمده از اصول هنجاری است، در مدرنیته وضعیت اعتماد از وابستگی به مکان و روابط خویشاوندی رها و منوط به صمیمیت می‌‌شود و «اعتماد در یک سطح شخصی، تبدیل به طرحی می‌‌شود که طرفین باید روی آن «کار کنند» و مستلزم باز بودن فرد به روی دیگران است. به عبارت بهتر، امروزه دیگر نمی‌‌توان اعتماد را با اصول ثابت هنجار بخش در اختیار داشت، بلکه باید آن را به‌زحمت جلب کرد و وسیله این کار نشان دادن محبت و سعه‌صدر است. علاقه خاص ما به داشتن «روابط» به همان معنایی که امروزه موردنظر است، بیانگر همین پدیده است. این روابط همان پیوندهای مبتنی بر اعتمادند. جایی که اعتماد امری از پیش تعیین‌شده نیست بلکه باید روی آن کارکرد و این کار به معنای فراگرد متقابل «خودواگشایی» است» (گیدنز، 1384: 144-145). به این شکل به‌تدریج مبنای اعتماد در روابط شخصی از «اجتماع محلی» و «پیوندهای خویشاوندی» به «صمیمیت» و «خودواگشایی» تغییر جهت داده و به امری تبدیل‌شده است که طرفین برای به دست آوردن آن تلاش می‌‌کنند.بدین‌‌سان، اعتماد شخصی باید از طریق خودکاوی برقرار گردد (همان: 146).

 

چارچوب نظری

در این قسمت سعی می‌‌کنیم با استناد به آراء گیدنز در خصوص رابطۀ ناب، شاخص‌‌های اصلی این نوع رابطه از منظر گیدنز را شناسایی نموده و با کنار هم قرار دادن آن‌ها مدل مفهومی مطالعه حاضر را ترسیم کنیم. این بررسی نشان می‌‌دهد که اگر رابطۀ ناب موردنظر گیدنز را به‌صورت تحلیلی به اجزاء سازنده آن تقسیم کنیم، درمجموع به پنج شاخص مهم دست خواهیم یافت که این نوع رابطه را با سایر انواع روابط متمایز می‌‌کند. در ادامه به بررسی این شاخص‌‌ها می‌‌پردازیم:

- تساوی نقش (در مقابل تفکیک نقش): گیدنز معتقد است که روابط نزدیک بین اعضای خانواده در دنیای امروز تحول پیدا کرده است. نظم هنجاری که در ازدواج حالتی تحمیلی پیدا می‌‌کرد و به‌صورت یک نظم باثبات و بادوام در طول زندگی ادامه می‌‌یافت اینک حاکمیت خود را ازدست‌داده و افراد به‌عنوان شخصیت‌‌های مستقل برای خود این حق را قائل‌اند که در مورد مسائل و موضوعات خانواده اظهارنظر نمایند، بنابراین، در جوامع معاصر انسان‌‌ها در قیدوبند سنت‌‌ها نبوده و هیچ رابطه دائمی را به‌عنوان ساختاری از پیش تعیین شده نمی‌‌پذیرند. این‌گونه استدلال می‌‌شود که با اشتغال فزاینده زنان در بازار کار و قطع وابستگی آنان به شوهرانشان رابطه زن‌وشوهری از نقش‌‌های جنسیتی انتسابی و تقسیم‌کاری که در آن مردان در موضع فرادستی و زنان در موضع فرودستی قرار می‌‌گیرند به‌سوی برابری و تساوی در رابطه‌‌ای متوازن پیش می‌‌روند. افراد در دنیای جدید طبق نقش‌‌های سنتی و باورهای خاص جنسیتی رایج در جوامع عمل نمی‏کنند بلکه مختارند آن‌گونه باشند که خود مایل هستند (حسینی، 1386).

- رمانتیسم فردی (در مقابل مصلحت‌‌اندیشی جمعی): آنتونی گیدنز در چکیده آثار خود درباره عشق رمانتیک می‌نویسد که روابط عاشقانه در عصر مدرن‌ امروزی به‌گونه‌ای دموکراتیک و هم‌عرض شده‌اند و در آن سلسله‌مراتب و قدرت به‌معنای‌ پیشینش وجود ندارد؛ بلکه در این نوع روابط، چون عشق و امر جنسی تنها در پیوند با ازدواج و تولیدمثل به معنای‌ گذشته نیست، افراد بیشتر به سعادت، لذت و آزادی فکر می‌‌کنند. او درواقع با محور قراردادن گونه‌ای از فردیت به روابط‌ عاشقانه نگاه می‌‌کند و ویژگی روابط عاشقانه را در دنیای جدید رها شدن آن از ارزش‌‌ها و مصلحت‌‌های جمعی و محور قرار گرفتن نوعی رمانتیسم فردی در این روابط توصیف می‌‌کند (مک‌‌کارتی و ادواردز، 1390).

- انتخاب‌‌گری (در مقابل انحصارگری): گیدنز با تعبیر رابطۀ جنسی منعطف بر این نکته اشاره دارد که در جوامع معاصر انسان‌‌ها در بند سنت‌‌ها محصور نبوده و هیچ رابطه دائمی را به‌عنوان ساختاری از پیش تعیین شده نمی‌‌پذیرند. درحالی‌که عشق‌‌های پیش‌ازاین از جنس دیگری بودند و بیشتر بر خاص بودگی و یگانگی معشوق در چشم عاشق دلالت داشتند (حسینی، 1386). ازنظر گیدنز جنبش‌‌های اجتماعی برابری‎خواهانه و ورود زنان به عرصه‌‌های تولید اقتصادی و اجتماعی شکل جدیدی از روابط زن و مرد را ایجاد کرده و نوعی از عشق را پدید آورد که تعهد سخت‎گیرانه عشق رمانتیک را نداشت و منکر ضرورت پایداری روابط صمیمانه بود. این عشق نتیجه دستیابی زنان به جایگاه‌‌های اجتماعی مهم بوده و دیگر عشق تنها به یک زن و یک مرد منحصر نمی‌‌شد. بلکه این نوع عشق به دنبال تحقق برابری فرصت زن و مرد برای دسترسی به فرصت‌‌های اجتماعی و درنتیجه عاطفی است.

- رضایت فردی (در مقابل وظیفه اجتماعی): رابطۀ ناب موردنظر گیدنز از تمامی قیدوبندهای سنتی و الزامات بیرونی رهاشده و تنها بر اساس خواسته‌‌ها و امیال افراد شکل می‏گیرد (مک‌‌کارتی و ادواردز، 1390: 446). برخلاف پیوندهای شخصی یا خصوصی در جامعۀ سنتی، رابطۀ ناب به عوامل برون‌زای زندگی اجتماعی و اقتصادی وابسته نیست. در جامعۀ مدرن نقش الزام‌های بیرونی و پیش‌ساخته در روابط صمیمیِ میان افراد در حال کمرنگ شدن است. بدین ترتیب، علت پیدایش و ادامه هر نوع رابطه صمیمی میان افراد احساس رضایت عاطفی خاصی است که از همزیستی و ارتباط نزدیک با یکدیگر به دست می‌‌آورند. از دیدگاه گیدنز جهان شاهد تحولی بزرگ در این زمینه بوده به‌گونه‌ای که برای اولین بار زنان نیز مانند مردان از امکان پذیرش یا عدم پذیرش این رابطه برخوردار شده‌‌اند. گیدنز در مباحث خود در مورد خانواده با طرح رابطۀ ناب معتقد بود تداوم رابطه زناشویی منوط به این است که زوج‌‌ها از این رابطه احساس رضایت متقابل داشته باشند و هر لحظه که این احساس در آن‌ها از بین برود دلیلی برای تداوم آن ندارند (گیدنز، 1992).

- اعتماد خودکاوانه (در مقابل اعتماد بنیادی): همان‌طور که اشاره شد، گیدنز معتقد است برخلاف رابطۀ سنتی که در آن اعتماد امری از پیش تعریف‌شده و برآمده از اصول هنجاری است، امروزه دیگر نمی‌‌توان اعتماد را با اصول ثابت هنجار بخش در اختیار داشت، بلکه باید آن را به‌زحمت جلب کرد و وسیله این کار نشان دادن محبت و سعه‌صدر است. جایی که اعتماد امری از پیش تعیین‌شده نیست بلکه باید روی آن کار کرد و این کار به معنای فراگرد متقابل خودواگشایی» است (گیدنز، 1384: 145). به این شکل به‌تدریج مبنای اعتماد در روابط شخصی از «اجتماع محلی» و «پیوندهای خویشاوندی» به «صمیمیت» و «خودواگشایی» تغییر جهت داده و به امری تبدیل‌شده است که طرفین برای به دست آوردن آن تلاش می‌‌کنند. بدین‌‌سان، اعتماد شخصی باید از طریق خودکاوی برقرار گردد (همان: 146).

بنابراین، با توجه به مواردی که در این قسمت اشاره شد مدل مفهومی مطالعه حاضر از رابطۀ ناب گیدنزی به‌صورت زیر ترسیم می‌‌شود:

 

شکل شماره 1- مدل مفهومیِ رابطۀ ناب

 

مأخذ: چارچوب نظری پژوهش

 

مدل فوق درواقع مدل آرمانیِ رابطۀ ناب موردنظر گیدنز است. این مدل ابزاری نظری برای ما فراهم می‌‌آورد که با استفاده از آن قادر خواهیم بود روابط زناشویی جاری در ایران را مورد ارزیابی قرار داده و میزان قرابت آن به رابطۀ ناب گیدنزی را سنجش نماییم. نتیجه این سنجش مشخص خواهد نمود که آیا رابطۀ ناب موردنظر گیدنز تعبیر مناسبی برای توضیح وضعیت روابط زناشویی در ایران فراهم می‌‌آورد یا خیر.

اما همان‌طور که مشاهده می‌‌شود آیتم‌‌های پنج‌گانه فوق هرکدام بیانگر یک ویژگی خاص در رابطه میان زوجین است و برای تبدیل آن به یک ابزار اندازه‌‌گیری لازم است آیتم‌‌های موردنظر به‌صورت متغیرهای قابل‌سنجش طرح شوند. این متغیرها به همراه معنایی که در مطالعه حاضر از آن مستفاد می‌‌شود در جدول زیر قابل‌مشاهده است.

جدول 1: متغیرها و مفاهیم

متغیر

مفهوم

نقش‌‌های زناشویی

اعتقاد به تفکیک جنسیتی نقش در زناشویی در مقابل اعتقاد به تساوی نقش در زناشویی

اعتماد زناشویی

اعتماد بنیادی زوجین به هم در مقابل اعتماد خودکاوانه زوجین به همدیگر

منطق زناشویی

نگاه مبتنی بر مصلحت جمعی به زناشویی در مقابل نگاه رمانتیک فردگرایانه به زناشویی

اهمیت زناشویی

اعتقاد به خاص و منحصربه‌فرد بودن زناشویی در مقابل اعتقاد به زناشویی به‌عنوان یکی از انواع روابط ممکن

دوام زناشویی

اعتقاد به تداوم زناشویی به‌عنوان وظیفه در مقابل اعتقاد به تداوم زناشویی تا جایی که رضایت فردی تأمین می‌‌شود

 

پیشینۀ تجربی پژوهش

بررسی پیشینۀ موضوع موردبررسی نشان می‌‌دهد تنها مطالعه‌‌ای که به‌طور مشخص مفهوم رابطۀ ناب گیدنز را در جامعه ایران سنجیده است، مطالعه‌‌ای است تحت عنوانِ «نگاهی به مدرنیته متأخر در ایران از دریچه روابط شخصی: ارزیابی رابطۀ ناب گیدنز» که توسط حمیدرضا جلایی‌‌پور و محمد گرامیان نیک در سال 1390 به انجام رسیده و درنهایت به این نتیجه رسیده است که بین متغیر رابطۀ ناب با دو مورد از متغیرهای مستقل یادشده شاملِ اعتماد بین‌‌شخصی و احساس امنیت رابطه آماری معنی‌‌داری مشاهده می‌‌شود (جلایی‌‌پور و گرامیان نیک، 1390).

نقطه تمایز مطالعه فوق با پژوهش حاضر به ساختار متفاوت این دو مطالعه مربوط است. در مطالعه جلایی‌‌پور و گرامیان نیک، تغییر شکل صمیمیت و شکل‌‌گیری رابطۀ ناب گیدنزی به‌نوعی در زناشویی‌‌های ایرانی مفروض گرفته‌شده و بنابراین، محقق با تکیه‌بر مجموعه‌‌ای از متغیرهای مستقل درصدد تبیین تغییر یادشده برآمده است. درحالی‌که تأکید پژوهش حاضر بر خودِ مفهوم رابطۀ ناب و میزان انطباق روابط زناشویی در ایران با این مفهوم است؛ بنابراین، در اینجا تمرکز اصلی در مرحله اول بر شناسایی دقیق شاخص‌‌های تشکیل‌دهندۀ مفهوم رابطۀ ناب گیدنزی و در مرحله بعدی سنجش این مفهوم در بین اعضای جامعه هدف است.

اما مفاهیم اعتماد و امنیت وجودی ازجمله مفاهیم مهم دیگر در آرای گیدنز در خصوص مدرنیته متأخر هستند که در بحث تغییر شکل صمیمیت نیز مورد تأکید قرارگرفته است. این مفاهیم در چند پژوهش مورد سنجش و ارزیابی قرارگرفته‌‌اند که در زیر به آن‌ها اشاره می‌‌گردد.

کمالی (1382) در پایان‌‌نامه دوره دکتری خود با عنوان «مطالعه تطبیقی اعتماد اجتماعی در دو حوزه فرهنگ و سیاست (با تأکید بر سازمان‌‌های تخصصی)» که با روش پیمایش در بین 320 نفر از افراد بالای 18 سال ساکن شهر تهران به مرحله اجرا درآمده به این نتیجه رسیده است که سرمایه اجتماعی شبکه و ویژگی‌‌های ساختی، تعاملی و کارکردی آن بر ایجاد و تقویت اعتماد بین شخصی تأثیرگذار است و روابط و تعاملات و منابع حمایتی موجود در شبکه، می‌‌تواند زمینه‌‌ساز ایجاد و تقویت اعتماد بین افراد باشد. به‌عبارت‌دیگر، میزان و نحوه تعاملات اجتماعی با اعضای شبکه و گسترۀ آن که در این مطالعه تحت عنوان سرمایه اجتماعی شبکه‌‌ای مشخص شده است، منجر به افزایش اعتماد فرد به اعضای شبکه‌‌اش می‌‌شود. (کمالی، 1382).

رفعت‌‌جاه (1382) در پایان‌‌نامه دوره دکتری خود با عنوان «زنان و بار تعریف هویت اجتماعی»، در قالب یک مطالعه پیمایشی به بررسی بازاندیشی هویت زنان در تهران پرداخته است. او از نظرات گیدنز به‌عنوان یکی از منابع چارچوب نظری استفاده نموده و درنهایت به این نتیجه رسیده است که تحصیلات و پس از آن ارزش‌‌ها و نگرش‌‌ها،‌ سبک زندگی و هویت نقشی مسلط به ترتیب بیشترین تأثیر را در بازتعریف هویت اجتماعی زنان داشته‌‌اند. به‌علاوه موقعیت ساختاری در مقایسه با هویت شخصی تأثیر بیشتری بر بازتعریف هویت اجتماعی زنان داشته است (رفعت‌‌جاه، 1382).

آگروس[5] و سیمونز2 (2002) در مقاله‌‌ای با عنوان «صمیمیت به‌عنوان یک پدیدۀ دو لبه؟ یک آزمون تجربی از گیدنز»، با تحقیقی تجربی مفهوم رابطۀ ناب گیدنز و اثرات مثبت و منفی آن را می‌‌سنجند. این مطالعه بر اساس داده‌‌های به‌دست‌آمده از یک پیمایش ملی در بین آمریکایی‏های میان‌سال به انجام رسیده و نتایج آن نشان می‌‌دهد که افراد اگرچه در رابطۀ ناب به پاداش‌‌هایی مانند شادکامی، روحیه قانون‌‌مداری، استقلال شخصیتی و ... که گیدنز به آن اشاره می‌‌کند دست پیدا می‌‌کنند، اما در کنار این پاداش‌‌ها برخی عوارض جانبی منفی ازجمله اضطراب و اعتیاد به الکل و مواد مخدر را نیز در این نوع رابطه تجربه می‌کنند (آگروس و سیمونز، 2002).

هال[6] (1996) در مقاله‌‌ای تحت عنوانِ «ازدواج به‌عنوان یک رابطۀ ناب: بررسی رابطه مشترک زناشویی و طلاق در کانادا» به بررسی رابطۀ ناب گیدنزی در کانادا پرداخته است. فرضیه اصلی او در مطالعه یادشده این است که روابط پیش از ازدواج با افزایش خطر طلاق ارتباط دارد. او مفهوم رابطۀ ناب را با استفاده از داده‌‌های به‌دست‌آمده از یک پیمایش سراسری در کانادا که در سال 1984 به انجام رسیده است، توصیف و اندازه‌‌گیری کرده و به بررسی رابطه طلاق و روابط پیش از ازدواج، به‌عنوان یکی از فاکتورهای رابطۀ ناب مورد گیدنز، می‌‌پردازد. یافته‌‌های این مطالعه که نگرش‌‌های سازگار با رابطۀ ناب گیدنز تبیین‌‌کننده‌‌های قوی طلاق هستند. به عبارت بهتر، افرادی که از نگرش‌‌های نزدیک به الگوی رابطۀ ناب گیدنز برخوردارند بیشتر در معرض طلاق و جدایی قرار دارند.

منیرالزمان2 در مقاله‌‌ای با عنوان «تغییر شکل صمیمیت و اثرات آن بر جوامع درحال‌توسعه» با بهره‌گیری از مفهوم رابطۀ ناب گیدنزی به بررسی تغییرات به وجود آمده در روابط صمیمی در کشورهای درحال‌توسعه و به‌طور مشخص کشور بنگلادش، پرداخته است. این مطالعه با استفاده از روش تحلیل ثانویه و بر پایۀ داده‌‌های آماری موجود انجام‌گرفته و درنهایت به این نتیجه رسیده است که تغییر روابط صمیمی به سمت رابطۀ ناب موردنظر گیدنز در کشورهای درحال‌توسعه، روابط جنسی در این کشورها را از الگوهای سنتی جدا کرده و درنتیجه روابط جنسی پیش از ازدواج، به‌مانند جوامع توسعه‏یافته، در این کشورها نیز رو به افزایش گذاشته است؛ اما این تغییرات، با توجه به بسترهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ضعیف در این کشورها، منجر به افزایش آسیب‌‌ها و عوارض ناشی از روابط جنسی پیش از ازدواج، ازجمله فرسایش ارزش‌‌ها، فرزندان نامشروع، سقط‌جنین‌های گسترده، بیماری‌‌های مقاربتی و ... در این کشورها شده است.

در پژوهش حاضر سعی شده است از نکات مثبت پژوهش‌‌های یادشده، به‌ویژه در شناسایی شاخص‌‌های تشکیل‌دهندۀ متغیر اصلی پژوهش، استفاده شود.

 

روش پژوهش

مطالعه حاضر با استفاده از روش پیمایش به مرحله اجرا درآمده است و از تکنیک پرسشنامه برای گردآوری اطلاعات استفاده شده است. این پرسشنامه محقق ساخته بوده و گویه‌‌های آن بر اساس طیف 5 درجه‌‌ای لیکرت موردسنجش قرارگرفته‌‌اند. جامعه آماری این مطالعه را کلیه افراد دارای همسر در شهر تهران در سال 1393 تشکیل می‌‌دهد. از این جامعه 482 نفر با استفاده از روش نمونه‌‌گیری خوشه‌‌ای به‌عنوان نمونه انتخاب‌شده و موردبررسی قرارگرفته‌‌اند. تجزیه‌وتحلیل اطلاعات با استفاده از نرم‌‌افزار Spss انجام گرفته است و برای سنجش وضعیت اعتبار مفاهیم و متغیرها از روش محتوایی به دو طریق استفاده شده است. نخست، برای تأمین اعتبار منطقی نمونه‌‌گیری این تحقیق سعی شد در انتخاب معرف‌‌های مربوط به متغیرهای اصلی پژوهش از اساتید و پژوهشگران حوزه خانواده کمک گرفته شود تا معرف ها بیانگر مفاهیم موردنظر باشند. دوم، بعد از تهیۀ پرسشنامۀ اولیه، سؤالات پرسشنامه در اختیار یک گروه 5 نفره از اساتید این حوزه قرار گرفت و پس از جمع‌‌آوری آراء و نقطه نظرات ایشان، محتوای پرسشنامه مورد جرح‌وتعدیل قرارگرفته و نهایی شد؛ و درنهایت، به‌منظور بررسی پایایی ابزار پژوهش، از روش انجام پیش‌‌آزمون و بررسی پایداری درونی از طریق محاسبه ضریب آلفای کرونباخ برای مفاهیم موردبررسی بهره گرفتیم. مقدار آلفای محاسبه‌شده متغیرهای اصلی پژوهش به این صورت است: نقش‌‌های زناشویی (74/0)، اعتماد زناشویی (87/0)، منطق زناشویی (65/0)، اهمیت زناشویی (95/0) و دوام زناشویی (93/0).

 

فرضیه‌‌های پژوهش:

همان‌گونه که در عنوان مقاله نیز مشخص است، مطالعه حاضر به دنبال بررسی میزان انطباق روابط زناشویی در ایران با مدل رابطۀ ناب گیدنزی است. به عبارت ساده‌‌تر، این مطالعه از نوع مطالعات توصیفی - تطبیقی است که به بررسی وضعیت موجود یک پدیده (در اینجا روابط زناشویی) در یک جامعه معین پرداخته و سپس میزان انطباق یا عدم انطباق آن را با یک مدل آرمانی[7] (در اینجا رابطۀ ناب گیدنز) مورد ارزیابی قرار می‌‌دهد؛ بنابراین، این مطالعه از جنس مطالعات تبیینی که در آن تأثیر گروهی از متغیرها، به‌عنوان متغیر مستقل، بر متغیر وابسته موردبررسی قرار می‌‌گیرد نیست و بر همین اساس شاید الزامی به طرح و بیان فرضیه در این مطالعه نباشد؛ اما ازآنجاکه در کنار هدف فوق، در بخشی از یافته‌‌ها به بررسی روابط برخی از متغیرهای زمینه‌‌ای با متغیر اصلی پژوهش پرداخته‌‌ایم و نیز به‌منظور روشن شدن مسیر پژوهش، در ادامه سعی کرده‌‌ایم پاسخ‌‌های فرضی خود به سؤالات اصلی پژوهش را در قالب فرضیه بیان کنیم.

 

فرضیۀ اصلی:

-        روابط زناشوییِ زوج‌‌های ایرانی انطباق چندانی با مدل رابطۀ ناب گیدنزی ندارد.

 

فرضیه‌‌های فرعی:

-        بین واقعیت زناشویی‌‌های ایرانی و رابطۀ ناب گیدنزی تفاوت معنی‌‌داری وجود دارد.

-        میزان گرایش به رابطۀ ناب گیدنزی بر اساس نسل‌‌های ازدواجی متفاوت است و نسل‏های جدید بیشتر از نسل‌‌های قدیم به این نوع رابطه گرایش دارند.

-        میزان گرایش به رابطۀ ناب گیدنزی بر اساس جنسیت افراد متفاوت است و زنان بیشتر از مردان به این نوع رابطه گرایش دارند.

 

تعاریف نظری و عملیاتیِ متغیرها

همان‌طور که اشاره شد، مدل پیشنهادی مطالعه حاضر بر مفهوم رابطۀ ناب تمرکز دارد و درواقع این مفهوم عنصر کانونی مطالعه حاضر محسوب می‌‌شود. طبق چارچوب نظری پژوهش، رابطۀ ناب در بررسی حاضر شامل 5 شاخص است، بنابراین، در ادامه سعی شده است این 5 شاخص و طریقه سنجش آن‌ها مشخص گردد.

- دوام زناشویی: این مفهوم شامل تصوراتی در خصوص این موضوع است که یک فرد شرط تداوم زندگی زناشویی را در چه می‌‌داند. زناشویی می‌‌تواند به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به ارضاء عاطفی و / یا امنیت اقتصادی و نیز ابزاری برای کامل شدن احساس یک فرد از خودش تلقی گردد. در مقابل، زناشویی می‌‌تواند به‌عنوان وظیفه‌‌ای اجتماعی برای افراد تلقی شده و در نقطه‌‌ای فراتر از رضایت شخصی قرار گیرد.

برای سنجش این متغیر از یک پیوستار ترتیبی استفاده شده است که اعتقاد کامل به «رضایت فردی» در یک سمت این پیوستار و اعتقاد کامل به «احساس وظیفه» در زندگی زناشویی در سمت دیگر آن واقع شده است. این متغیر با استفاده از یک مقیاس 5 گویه‌‌ای با گزینه‌‌های «1- کاملاً موافقم»، «2- موافقم»، «3- تا حدی موافقم»، «4- مخالفم» و
«5- کاملاً مخالفم» سنجیده شده است. کدگذاری گویه‌‌ها به نحوی انجام شده است که بالاترین نمره (معادل 25) اعتقاد کامل به «رضایت شخصی» از زندگی زناشویی و کمترین نمره (معادل 5) اعتقاد کامل به «احساس وظیفه» در قبال زناشویی را نشان می‌‌دهد.

- منطق زناشویی: این مفهوم بر این نکته تأکید دارد که فرد شرط یک زناشویی منطقی را در چه چیزی می‏بیند. این مؤلفه درواقع، بر اولویت عقل یا احساس در زناشویی اشاره دارد. بر این اساس، افراد از این منظر که عشق در زناشویی برای آن‌ها در اولویت است یا مصلحت، قابل دسته‌‌بندی خواهند بود.

بنابراین، برای سنجش این متغیر از یک مقیاس ترتیبی استفاده شده است که «رمانتیک بودن» در یک سمت این مقیاس و «مصلحت‌‌گرایی» در سمت دیگر آن واقع شده است. این متغیر با استفاده از یک مقیاس 5 گویه‌‌ای با گزینه‌‌های کاملاً موافق تا کاملاً مخالف سنجیده شده است. کدگذاری گویه‌‌ها به نحوی انجام شده است که بالاترین نمره (معادل 25) نشان‌دهنده «رمانتیک بودن» و کمترین نمره (معادل 5) نشان‌دهنده «مصلحت‌‌گرایی» در زناشویی است.

- نقش‌‌های زناشویی: این مفهوم به مسئله قدرت و کنترل در زناشویی اشاره دارد. به عبارت بهتر، در اینجا دو نوع نگاه به زناشویی وجود دارد. در نگاه اول، زناشویی به‌عنوان سلسله‌‌مراتبی از نقش‌‌ها در نظر گرفته می‌‌شود که مبتنی بر جنسیت است؛ اما در نگاه دوم زناشویی به‌عنوان یک واحد دوسویه و مساوی‌‌طلبانه تلقی می‌‌شود که مبتنی بر به اشتراک‌گذاری و همراهی است.

برای سنجش این متغیر از یک مقیاس ترتیبی استفاده شده است که اعتقاد کامل به «تفکیک نقش» در یک سمت این مقیاس و اعتقاد کامل به «تساوی نقش» در زندگی زناشویی در سمت دیگر آن واقع شده است. این متغیر با استفاده از یک مقیاس 5 گویه‌‌ای با گزینه‌‌های کاملاً موافق تا کاملاً مخالف سنجیده شده است. کدگذاری گویه‌‌ها به نحوی انجام شده است که بالاترین نمره (معادل 25) نشان‌دهنده اعتقاد کامل به «تساوی نقش» و کمترین نمره (معادل 5) نشان‌دهنده اعتقاد کامل به «تفکیک نقش» در زندگی زناشویی است.

- اهمیت زناشویی: این مفهوم به ایده‌‌های مربوط به ماهیت زناشویی اشاره دارد که می‌‌تواند آن را در یک جایگاه خاص و بالاتر از سایر انواع روابط صمیمی قرار دهد و یا جایگاهی خنثی و مشابه با این روابط برای آن‌ها متصور باشد. زناشویی می‌‌تواند به‌عنوان اتفاقی منحصربه‌فرد و غیرقابل جایگزین تلقی شود و در مقابل، ممکن است به‌عنوان یک نوع از انواع روابط ممکن بین دو نفر و یا به‌طور ساده «یک‌تکه کاغذ» در نظر گرفته شود.

برای سنجش این متغیر از یک پیوستار ترتیبی استفاده شده است که اعتقاد کامل به «جایگاه خاص» زناشویی در یک سمت این پیوستار و اعتقاد کامل به «جایگاه خنثی» در سمت دیگر آن واقع شده است. این متغیر با استفاده از یک مقیاس 5 گویه‌‌ای با گزینه‌‌های کاملاً موافق تا کاملاً مخالف سنجیده شده است. کدگذاری گویه‌‌ها به نحوی انجام شده است که کمترین نمره مقیاس (معادل 5) جایگاه خاص زناشویی برای فرد و بالاترین نمره (معادل 25) جایگاه خنثیِ زناشویی برای فرد را نشان می‌‌دهد.

- اعتماد زناشویی: این مفهوم به ریشه و ماهیت اعتماد زوجین به همدیگر اشاره دارد که این اعتماد می‌‌تواند بنیادی، ذاتی و تنها ناشی از این باشد که طرف مقابل عرفاً و قانوناً همسر فرد محسوب می‌‌شود و بنابراین لازم است به او اعتماد کامل داشته باشد و یا اینکه این اعتماد به‌تدریج و به‌موازات شناخت طرفین از یکدیگر ساخته‌شده و متکی به خواست و تلاش زوجین بوده است.

برای سنجش این متغیر نیز از یک پیوستار ترتیبی استفاده شده است که اعتقاد کامل به «اعتماد بنیادی» در زناشویی در یک سمت این پیوستار و اعتقاد کامل به «اعتماد خودکاوانه» در سمت دیگر آن واقع شده است. این متغیر با استفاده از یک مقیاس 5 گویه‌‌ای با گزینه‌‌های کاملاً موافق تا کاملاً مخالف سنجیده شده است. کدگذاری گویه‌‌ها به نحوی انجام شده است که کمترین نمره مقیاس (معادل 5) جایگاه خاص زناشویی برای فرد و بالاترین نمره (معادل 25) جایگاه خنثیِ زناشویی برای فرد را نشان می‌‌دهد.

- مفهوم نوع رابطه (متغیر کل): این متغیر از ترکیب 5 شاخص فوق ساخته شده است. طبق تعاریف فوق، هرکدام از ابعاد یادشده با استفاده از پیوستاری اندازه‌‌گیری می‌‌شود که نقطه ابتدایی آن باعقیده یا نگرشی خاص (برای مثال اعتقاد به تفکیک نقش) و نقطه انتهایی آن با عقیده یا نگرشی مخالف (اعتقاد به تساوی نقش) مشخص می‌‌شود. این نقاط ابتدایی و انتهایی به نحوی طراحی‌شده‌اند که یکی از آن‌ها نشان‌دهنده رویکرد سنتی به رابطه زناشویی و دیگری بیانگر رویکرد مدرن یا همان رابطۀ ناب موردنظر گیدنز است. مجموعه این نقاط ابتدایی و انتهایی نوع رابطه زناشویی را روی پیوستاری از رابطۀ سنتی تا رابطۀ ناب نشان می‌‌دهد. به عبارت بهتر، اعتقاد کامل به پنج مقوله تساوی نقش، رمانتیسم فردی، انتخاب‌‌گری، رضایت فردی و اعتماد خودکاوانه در زناشویی نمونه آرمانی «رابطۀ ناب» را در این مطالعه تشکیل می‌‌دهد. شکل زیر این معادله را به‌گونه‌ای روشن‌‌تر نمایش می‌‌دهد:

 

 

 

متغیر نسل‌‌های ازدواجی

اما علاوه بر متغیرهای فوق، به متغیر دیگری نیز تحت عنوان «نسل‌‌های ازدواجی» در فرضیه‌‌های پژوهش اشاره شد. در پژوهش حاضر، با توجه به روند پرشتاب تغییرات در حوزه خانواده و زناشویی، هر ده سال از زندگی زناشویی را به‌عنوان یک نسل ازدواجی در نظر گرفته‌‌ایم. به عبارت بهتر، زوج‌‌هایی که «ده سال و کمتر» از عمر زندگی زناشویی‌‌شان می‌‌گذرد را به‌عنوان نسل سوم در نظر گرفته‌‌ایم، زوج‌‌هایی که بین 11 تا 20 سال از زندگی زناشویی‌‌شان را سپری کرده‌‌اند را به‌عنوان نسل دوم ازدواجی دسته‌‌بندی کرده‌‌ایم و درنهایت، زوج‌‌هایی که عمر زندگی زناشویی‌‌شان بیش از 20 سال است را در نسل اول قرار داده‌‌ایم. درواقع این متغیر از طریق کدگذاری مجدد یک متغیر زمینه‌‌ای (عمر ازدواج) ساخته شده است و هدف از ساختن آن فراهم آوردن امکان مقایسه نگرش‌‌های زناشویی بین زوج‌‌هایی با سال‌‌های متفاوتِ زندگی مشترک است.

 

یافته‌‌های پژوهش

سیمای پاسخگویان: طبق یافته‌‌های توصیفی،نیمی از پاسخگویان (50 درصد) مرد و نیمی دیگر زن هستند و میانگین سنی آن‌ها 38.48 سال است. 90 درصد از پاسخگویان با همسر خود اختلاف سنی دارند که کمترین میزان آن 1 سال، بیشترین میزان آن 14 سال و متوسط فاصله سنی با همسر 4.51 سال است. عمر زناشویی پاسخگویان از 1 تا 60 سال متغیر بوده و میانگین آن 13.56 سال است. ازنظر تحصیلات، پاسخگویانِ دارای تحصیلات سطح دیپلم با فراوانی 41.5 درصد و تحصیلات سطح کارشناسی با فراوانی بیش از 25 درصد بیشترین سهم را در نمونه موردبررسی داشته‌‌اند.

 

بررسی وضعیتِ روابط زناشویی در جامعه موردمطالعه بر اساسِ معیار «رابطۀ ناب» گیدنز

رابطۀ ناب موردنظر گیدنز به‌عنوان مفهوم کانونی در مطالعه حاضر موردبررسی قرارگرفته است و همان‌گونه که در بخش روش‌‌شناسی نیز اشاره شد، این متغیر شامل 5 شاخص اصلی است که هرکدام از این شاخص‌‌ها با استفاده از 5 گویه که در یک مقیاس ترتیبی 5 مقوله‌‌ای اندازه‌گیری شده‌‌اند، موردسنجش قرارگرفته‌‌اند. نمره‌‌ای که هر پاسخگو در هرکدام از شاخص‌‌ها کسب کرده است، به‌صورت میانگین درصدی (میانگین نمره پاسخگویان در مقیاس 0 تا 100) محاسبه‌شده و سپس در مرحله کدگذاری مجدد به حالت ترتیبی درآمده و در 5 مقوله از خیلی کم تا خیلی زیاد موردبررسی قرارگرفته است. در ادامه، نتایج این بررسی به تفکیک شاخص‌‌های پنج‌گانه ارائه شده است:

- نقش‌‌های زناشویی: نقش‌‌های زناشویی یکی از ابعاد رابطه زناشویی است که در این مطالعه موردسنجش قرارگرفته است. جدول زیر اطلاعات توصیفی این شاخص را نشان می‌‌دهد:

 

 

 

جدول 2- توزیع پاسخگویان برحسب متغیر نقش‌‌های زناشویی

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

اعتقاد به تفکیک کامل نقش

52

10.8

2

اعتقاد به تفکیک نقش

290

60.2

3

اعتقاد نسبی به تساوی نقش

136

28.2

4

اعتقاد به تساوی نقش

4

0.8

5

اعتقاد کامل به تساوی نقش

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

اعتقاد به تفکیک نقش: 63.70             

 اعتقاد به تساوی نقش: 36.30

         

 

طبق جدول شماره 2، بخش زیادی از پاسخگویان معتقد به تفکیک جنسیتی نقش در رابطه زناشویی هستند و میانگین درصدی اعتقاد به تساوی نقش در زناشویی عدد 36.30 را در نمونه موردبررسی نشان می‌‌دهد. همان‌طور که مشاهده می‌‌شود بخش قابل‌توجهی از پاسخگویان معتقد به تفکیک جنسیتی نقش‌‌های زناشویی بین زوجین هستند و میانگین درصدی نمره اعتقاد به تفکیک نقش‌‌ها در زناشویی نزدیک 64 است.

- منطق زناشویی یکی دیگر از ابعاد تشکیل‌دهنده رابطه زناشویی در مطالعه حاضر شاخص منطق زناشویی است. جدول زیر اطلاعات توصیفی این متغیر را نشان می‌‌دهد:

 

جدول 3- توزیع پاسخگویان برحسب متغیر منطق زناشویی

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

نگاه کاملاً مصلحت‌‌گرایانه به زناشویی

58

12.0

2

نگاه مصلحت‌‌گرایانه به زناشویی

264

54.8

3

نگاه نسبتاً رمانتیک به زناشویی

146

30.3

4

نگاه رمانتیک به زناشویی

14

2.9

5

نگاه کاملاً رمانتیک به زناشویی

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

مصلحت‌‌گرایی: 62.88                   رمانتیکبودن: 37.12

         

طبق جدول 3، بیش از دو سوم از پاسخگویان نگاهی مصلحت‌‌گرایانه و کاملاً مصلحت‏گرایانه به زناشویی دارند و میانگین درصدی نمره رمانتیک بودن در زناشویی عدد 37.12 را در نمونه موردبررسی نشان می‌‌دهد. اختلاف مشاهده‌شده میان این دو نوع نگرش به لحاظ عددی نیز قابل‌ملاحظه است به‌نحوی‌که میانگین درصدی نگرش نوع اول به زناشویی بیش از 25 درصد با نگرش نوع دوم تفاوت نشان می‌‌دهد.

- اعتماد زناشویی اعتماد زناشویی یکی دیگر از متغیرهای اصلی مطالعه حاضر محسوب می‌‌شود که به بعد دیگری از رابطه زناشویی اشاره دارد. جدول زیر اطلاعات توصیفیِ مربوط به این متغیر را نشان می‌‌دهد:

 

جدول 4- توزیع پاسخگویان برحسب متغیر محدوده روابط با دیگران

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

اعتقاد کامل به اعتماد بنیادی

124

25.7

2

اعتقاد به اعتماد بنیادی

164

34.0

3

اعتقاد نسبی به اعتماد خودکاوانه

140

29.0

4

اعتقاد به اعتماد خودکاوانه

54

11.2

5

اعتقاد کامل به اعتماد خودکاوانه

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

اعتقاد به اعتماد بنیادی: 61.93              

 اعتقاد به اعتماد خودکاوانه: 38.07

         

 

طبق جدول، اعتقاد به اعتماد بنیادی از غلبه بیشتری در نمونه موردبررسی برخوردار است. میانگین درصدی اعتقاد به اعتماد خودکاوانه در نمونه موردبررسی عدد 38.07 را نشان می‌‌دهد. این یافته‌‌ها به‌روشنی نشان می‌‌دهد که اعتماد خودکاوانه موردنظر گیدنز نوع فراگیر اعتماد در میان زن و شوهرهای ایرانی نیست.

- دوام زناشویی: آخرین شاخص مربوط به متغیر نوع رابطه که در این بررسی به آن پرداخته‌‌ایم، دوام زناشویی است. جدول زیر اطلاعات توصیفی این شاخص را نشان می‌‌دهد:

 

جدول 5- توزیع پاسخگویان برحسب متغیر دوام زناشویی

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

وظیفه گرایی کامل در زناشویی

258

53.5

2

وظیفه گرایی در زناشویی

224

46.5

3

رضایت گرایی نسبی در زناشویی

0.0

0.0

4

رضایت گرایی در زناشویی

0.0

0.0

5

رضایت گرایی کامل در زناشویی

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

وظیفه گرایی در زناشویی: 83.82                   

 رضایت گرایی در زناشویی: 16.18

         

 

اطلاعات جدول 5 نشان می‌‌دهد که بخش اعظم پاسخگویان این مطالعه تداوم زندگی زناشویی را به‌عنوان یک وظیفه قلمداد می‌‌کنند و رضایت فردی کمتر در این رابطه موردتوجه قرار می‌‌گیرد، به‌طوری‌که میانگین نمره رضایت گرایی در زناشویی در جامعه موردمطالعه عدد 16.18 را نشان می‌‌دهد.

- اهمیت زناشویی: شاخص بعدی که به‌عنوان یک بعد دیگر از رابطه زناشویی در این مطالعه موردبررسی قرارگرفته است اهمیت زناشویی است. جدول زیر توزیع پاسخگویان برحسب این متغیر را نشان می‌‌دهد:

جدول 6- توزیع پاسخگویان برحسب متغیر اهمیت زناشویی

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

جایگاه کاملاً خاصِ زناشویی

46

9.5

2

جایگاه خاصِ زناشویی

344

71.4

3

جایگاه نسبتاً خنثیِ زناشویی

92

19.1

4

جایگاه خنثیِ زناشویی

0.0

0.0

5

جایگاه کاملاً خنثیِ زناشویی

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

اعتقاد به خاص بودن: 66.38               اعتقاد به خنثی بودن: 33.62

         

 

جدول 6 از جایگاه خاص زناشویی به‌عنوان یک پیوند مقدس و غیرقابل قیاس با روابط دیگر در جامعه موردمطالعه حکایت دارد. میانگین درصدی اعتقاد به جایگاه خاص زناشویی عدد 66.38 را نشان می‌‌دهد.

نوع رابطه (متغیر کل): نوع رابطه متغیر اصلی پژوهش حاضر است که از مجموع 5 شاخص فوق ساخته شده است. در جدول زیر اطلاعات توصیفیِ مربوط به این متغیر ارائه شده است.

جدول 7- توزیع پاسخگویان برحسب نوع رابطه زناشویی

ردیف

شرح

فراوانی

درصد

1

رابطه کاملاً سنتی

54

11.1

2

رابطۀ سنتی

340

70.6

3

رابطه نسبتاً ناب

88

18.3

4

رابطۀ ناب

0.0

0.0

5

رابطه کاملاً ناب

0.0

0.0

6

جمع

482

100.0

میانگین درصدی

رابطۀ سنتی: 68.35              رابطۀ ناب: 31.65

         

 

اطلاعات جدول 7 نشان می‌‌دهد که بخش اعظم پاسخگویان تحقیق حاضر از رویکرد زناشویی سنتی برخوردارند و رابطه نسبتاً ناب در زناشویی تنها در بین 18 درصد از آن‌ها دیده می‌‌شود. نکته جالب‌توجه اینکه بر اساس نمرات به‌دست‌آمده از این مقیاس، هیچ‌کدام از پاسخگویان در نیمه بالای مقیاس که تحت عنوان رابطۀ ناب و رابطه کاملاً ناب مشخص‌شده‌اند، قرار نگرفته‌‌اند و میانگین درصدی نمره رابطۀ ناب عدد 31.65 را نمایش می‌‌دهد.

مقایسه ابعاد پنج‌گانه رابطه زناشویی در بین پاسخگویان حاکی از این است که شاخص اعتماد زناشویی با میانگین درصدی 38.07 بیشترین نزدیکی را به شاخصه‌‌های رابطۀ ناب گیدنزی نشان می‌‌دهد و کمترین نزدیکی مربوط به شاخص دوام زناشویی با میانگین درصدی 16.18 است. به عبارت بهتر، شکل‌‌گیری اعتماد خودکاوانه بین زوجین در فرایند کنش و کنش متقابل میان آن‌ها شبیه‌‌ترین بعد زناشویی ایرانی به رابطۀ ناب گیدنزی است و تلقی از زناشویی به‌عنوان تعهدی که به هر قیمت، حتی در صورت عدم تحقق رضایت فردی، باید حفظ شود، متفاوت‌‌ترین بعد زناشویی ایرانی نسبت به رابطه موردنظر گیدنز محسوب می‌‌شود.

 

شکل 3- مقایسه ابعاد روابط زناشویی بر اساس میانگین درصدی

 

 

 

 

اطلاعات تکمیلی: بررسی روندهای احتمالی

در این بخش از مطالعه سعی شده است برخی از روندهای قابل‌مشاهده در داده‌‌ها استخراج و گزارش شود. به‌طور مشخص در این قسمت به تغییر در روابط زناشویی در طول نسل‌‌‌‌های ازدواجی و تفاوت در نگرش‌‌های زناشویی برحسب جنسیت پرداخته‌‌ایم.

 

- تغییر در روابط زناشویی در طول نسل‌‌های ازدواجی

نمودار زیر روند مربوط به روابط زناشویی را در سه نسل ازدواجی، شامل افراد دارای سابقه ازدواج 10 سال و کمتر، افراد دارای سابقه 11 تا 20 سال و افراد دارای سابقه بیش از 20 سال، نشان می‌‌دهد:

 

 

نمودار 1- تغییر در روابط زناشویی در طول نسل‌‌های ازدواجی

 

نمودار فوق حاکی از وجود یک روند خطی در نمره متغیر نوع رابطه زناشویی به‌موازات افزایش سابقه ازدواج افراد است. نتایج آزمون واریانس یک‌طرفه (2.43 =F) نیز نشان می‌‌دهد که تفاوت میانگین مشاهده‌شده بین سه نسل ازدواجی ازنظر آماری معنی‌‌دار بوده (0.04Sig=) و با سطح اطمینان 95 درصد قابل‌تعمیم به جامعه آماری است.

 

- تفاوت در نگرش‌‌های زناشویی برحسب جنسیت

با توجه به اینکه در جامعه امروز ایران ممکن است زنان و مردان نگرش متفاوتی به زناشویی داشته باشند، در ادامه سعی کرده‌‌ایم متغیر نوع رابطه را بر اساس جنسیت نیز موردبررسی قرار دهیم.

جدول شماره 8- بررسی تفاوت در نوع رابطه زناشویی برحسب جنسیت

 

جنسیت

میانگین نمره زن

میانگین نمره مرد

اختلاف میانگین

مقدار T

معنی‌‌داری

نگرش نسبت به زناشویی

33.63

29.65

3.98

7.84

0.00

 

داده‌‌های جدول 8 نشان می‌‌دهد که نگرش مردان و زنان به زناشویی در جامعه موردمطالعه متفاوت است. میانگین درصدی نمره نوع رابطه برای زنان 33.62 و برای مردان 29.65 است. اختلاف میانگین این نمره بین زن و مرد عدد 3.98 را نشان می‌‌دهد که ازنظر آماری معنی‌‌دار بوده و قابل‌تعمیم به جامعه آماری است. این اختلاف میانگین بین زن و مرد به عبارت ساده‌‌تر بیانگر این است که زنان در مقایسه با مردان از رویکرد مدرن‌‌تری به زناشویی برخوردارند.

این تفاوت، به‌ویژه ازاین‌جهت که گرایش بیشتر زنان به رابطه موردنظر گیدنز را نشان می‏دهد اهمیت می‌‌یابد؛ اما برای بررسی بیشتر، در ادامه سعی شده است رابطۀ جنسیت با هرکدام از شاخص‌‌های پنج‌گانه نیز مورد ارزیابی قرار گیرد.

 

جدول شماره 9- بررسی تفاوت در ابعاد رابطه زناشویی برحسب جنسیت

 

جنسیت

میانگین نمره زن

میانگین نمره مرد

اختلاف میانگین

مقدار T

معنی‌‌داری

منطق زناشویی

36.78

37.67

0.89

0.761

0.447

اعتماد زناشویی

44.75

29.43

14.92

8.81

0.00

نقش‌‌های زناشویی

38.55

34.03

4.52

4.45

0.00

اهمیت زناشویی

34.15

33.13

1.02

1.18

0.238

دوام زناشویی

16.96

15.40

1.56

1.68

0.094

 

اطلاعات جدول بالا تفاوت نگرشی معنی‌‌دار بین زنان و مردان را در دو حوزه نقش‌‌های زناشویی و نیز اعتماد زناشویی نشان می‌‌دهد. زنان در مقایسه با مردان تمایل بیشتری به تساوی نقش در زناشویی نشان می‌‌دهند و در خصوص اعتماد زناشویی نیز زنان بیشتر متمایل به اعتماد خودکاوانه و تدریجی در زناشویی هستند، درحالی‌که در نظام نگرشیِ مردان اعتماد در زناشویی بیشتر از نوع اعتماد بنیادی است.

 


بحث و نتیجه‌‌گیری

یافته‌‌های مطالعه حاضر در خصوص ابعاد مختلف رابطه زناشویی نشان می‌‌دهد که نگرش‌‌های زناشوییِ زوج‌‌های ایرانی به مدل سنتی رابطه زناشویی نزدیک‌‌تر است. بررسی این نتایج به تفکیک شاخص‌‌های پنج‌گانه حاکی از آن است که افراد موردبررسی در این مطالعه گرایش بیشتری به تفکیک نقش، مصلحت‌‌گرایی، اعتماد بنیادی، احساس وظیفه و
خاص گرایی در رابطه زناشویی نشان ‌‌می‌‌دهند؛ بنابراین، با استناد به این نتایج می‌‌توان از فرضیه اصلی پژوهش مبنی بر عدم انطباق واقعیت زناشویی ایرانی با مدل رابطۀ ناب گیدنزی دفاع نموده و آن را تأیید نمود.

بررسی جزئیات این بخش از یافته‌‌ها نشان می‌‌دهد که در شاخص «نقش‌‌های زناشویی»، زوجین ایرانی هنوز تا حد زیادی به ته‌‌نشست‌‌های سنتی خود پایبند هستند و شکل ایدئال رابطه زناشویی را مبتنی بر تقسیم وظایف میان زن و شوهر می‌‌دانند. به‌نحوی‌که میانگین نمره درصدی این نوع نگاه به زناشویی اختلاف حدوداً 27 درصدی را با نگاه مبتنی بر تساوی نقش نشان می‏دهد که به لحاظ کمی اختلاف فراوانی محسوب می‌‌شود.

همچنین، در شاخص «منطق زناشویی» نتایج بیانگر آن است که هنوز هم مصلحت جمعی نقش بسیار پررنگی در زناشویی‌‌های ایرانی ایفا می‌‌کند و باوجود تمام تغییراتی که در روابط زناشویی جدید رخ‌داده است، نگاه مبتنی بر مصلحت به زناشویی به نگاه مبتنی بر احساسات شخصی می‌‌چربد.

از سوی دیگر، طبق نتایج به‌دست‌آمده از سنجش شاخص «اعتماد زناشویی»، اعتماد زوجین ایرانی نسبت به همدیگر غالباً از جنس اعتماد بنیادی است و این به آن معناست که این اعتماد عموماً یک امر از پیش تعریف‌شده است که زوجین به جهت قرار گرفتن در نقش زن یا شوهر خود را به داشتن چنین اعتمادی موظف می‌‌دانند. میانگین درصدی اعتماد خودکاوانه عدد 38 را نمایش می‌‌دهد و بیانگر آن است که زوجین ایرانی به این نوع اعتماد که درواقع در فرایند کنش و کنش متقابل میان زن و شوهر ساخته شده و تاریخ اعتبار آن نیز کاملاً بسته به خواست و تلاش طرفین است، اعتقاد کمتری دارند.

در شاخص «تداوم زناشویی» نیز شاهد غلبه بیشترِ دیدگاه‌‌های سنتی در زناشویی‌‌های ایرانی هستیم. میانگین نمره درصدی وظیفه گرایی در تداوم زندگی زناشویی عدد 83 را نمایش می‌‌دهد که به‌نوعی بیانگر حاکمیت همان ایدۀ «بالباس سفید آمدن و با کفن سفید رفتن» بر زوجین ایرانی است. تقریباً تمامی پاسخگویان ادامه زندگی زناشویی‌‌شان را به‌مثابه تعهدی در نظر می‌‌گیرند که به هر نحو ممکن می‌‌بایست به‌جا آورده شود و نقش چندانی برای تأمین رضایت فردی در تداوم این زندگی قائل نیستند. در نگاه اول ممکن است این بخش از یافته‌‌ها با وضعیتی که در ساحت عینی جامعه ایران مشاهده می‌‌شود و مشخصاً با افزایش میزان‌‌های طلاق در این جامعه متناقض نماید، اما در اینجا لازم است به این نکته اشاره‌کنیم که در مطالعه حاضر نگرش و نگاه افراد به زناشویی موردبررسی قرارگرفته است و بدیهی است که رفتار انسان‌‌ها همواره مطابق با نگرش و اعتقاد آن‌ها نبوده و متغیرهای متعدد بیرونی ممکن است این انطباق را تحت تأثیر قرار دهند. متغیرهایی که خارج از موضوع مطالعه حاضر هستند.

و بالاخره در شاخص پنجم، یعنی «اهمیت زناشویی»، نیز نتایج از خاص گرایی پاسخگویان و نگرش آن‌ها به رابطه زناشویی به‌عنوان یک رابطه خاص و بی‌‌بدیل حکایت دارد. زناشویی برای بخش عمدۀ زوجین ایرانی به‌عنوان یک رخداد بی‌‌بدیلی تلقی می‌‌شود که کاملاً منحصربه‌فرد بوده و قابل‌جایگزینی با هیچ رابطه دیگری نیست. اغلب زوجین ایرانی به‌نوعی انحصار در عشق اعتقاددارند و زناشویی را به‌عنوان ساختاری از پیش تعیین‌شده قلمداد می‌‌کنند. اعتقاد به خاص بودگی و یگانگی معشوق از ویژگی‌‌های اصلی این نوع رابطه است که در آن عشق تنها به یک زن و یک مرد منحصر می‌‌شد.

اما یکی دیگر از فرضیه‌‌های پژوهش حاضر به تفاوت در نگرش‌‌های زناشویی برحسب نسل‌‌های ازدواجی اشاره دارد. نتایج آزمون تحلیل واریانس یک‌طرفه نشان داد که بین نسل‌‌های ازدواجی و نگرش پاسخگویان به رابطه زناشویی رابطه آماری معنی‌‌داری وجود دارد و بنابراین، فرضیه دوم پژوهش مبنی بر متفاوت بودن گرایش به رابطۀ ناب گیدنزی بر اساس نسل‌‌های ازدواجی با استناد به نتایج به‌دست‌آمده مورد تأیید است؛ اما روند مشاهده‌شده در این بررسی به دو شکل قابل تفسیر است. تفسیر اول بر نزولی بودن روند مشاهده یا به عبارتی به سنتی‌‌تر شدن نگاه افراد به زناشویی به‌موازات افزایش عمر زناشویی آن‌ها اشاره دارد و تفسیر دوم بر صعودی بودن روند مشاهده‌شده یا به عبارتی روند کلی نزدیک‌‌تر شدن روابط زناشویی به رابطۀ ناب مورد گیدنز در طول زمان، فارغ از عمر زناشویی افراد، تکیه دارد. تفاوت این دو تفسیر در نقطه تأکیدشان است. تفسیر اول روند موجود را ناشی از افزایش عمر زناشویی افراد در نظر می‌‌گیرد، بنابراین پذیرش این تفسیر به معنی پذیرفتن این فرضیه است که نگاه نسل‌‌های جدید به زناشویی نیز با افزایش عمر زناشویی‌‌شان سنتی‌‌تر خواهد شد؛ اما تفسیر دوم که به نظر می‌‌رسد بیشتر به واقعیت نزدیک است، روند نزدیک‌‌تر شدن روابط زناشویی به شاخص‌‌های رابطۀ ناب را نتیجه طبیعی روند تغییرات در طول زمان تلقی می‌‌کند. به عبارت بهتر، در این تفسیر میانگین نمره پایینِ نسل‌‌های قبلی ناشی از عمر زناشویی آن‌ها در نظر گرفته نمی‌‌شود، بلکه ناشی از تعلق بیشتر این افراد به گذشته و به‌تبع آن به سنت‌‌ها است.

و بالاخره فرضیه سوم و آخرِ این مطالعه به تفاوت نگرش‌‌های زناشویی برحسب متغیر جنسیت اشاره دارد. نتایج آزمون تفاوت میانگین (T) نشان داد که بین جنسیت پاسخگویان و نگرش آن‌ها به زناشویی رابطه آماری معنی‌‌داری وجود دارد و بنابراین، فرضیه یادشده مبنی بر متفاوت بودن گرایش به رابطۀ ناب گیدنزی برحسب جنسیتنیزبر اساس نتایج آزمون فرضیه مورد تأیید است. تفاوت آماری مشاهده‌شده به این صورت است که نمره نگرش زناشویی برای زنان بر روی یک طیف 100 درجه‌‌ای از رابطۀ سنتی تا رابطۀ ناب، عدد 33.62 را نشان می‏دهد، درحالی‌که این عدد برای مردان 29.65 است و اختلاف 4 نمره‌‌ای مشاهده‌شده بین دو جنس به لحاظ آماری معنی‌دار بوده و قابل‌تعمیم به جامعه موردبررسی است.

اما بررسی جزئیات رابطه فوق نشان می‌‌دهد که از بین شاخص‌‌های پنج‌گانه، بیشترین اختلاف نگرشی بین زنان و مردان در دو شاخصِ نقش‌‌های زناشویی و اعتماد زناشویی قابل‌مشاهده است. در خصوص نقش‌‌های زناشویی، زنان در مقایسه با مردان اعتقاد و تمایل کمتری به تفکیک جنسیتی نقش در خانواده نشان داده‌‌اند. میانگین درصدی نمره این شاخص برای زنان (38.55) بیانگر تغییر نگرشی زنان به سمت تساوی نقش در خانواده است که این تغییر تا حدود زیادی با تغییرات ایجادشده در وضعیت کلی زنان در جامعه امروز ایران، به‌ویژه پررنگ شدن حضور آنان در عرصه‌‌های اجتماعی و اقتصادی خارج از خانه، قابل توجیه است.

نتایج پژوهش‌‌های پیشین نیز حاکی از آن است که مهم‌ترین تغییر ارزشی در قلمرو خانواده ایرانی در ارتباط با تقسیم نقش‌‌های سنتی رخ‌داده و این تغییر در بین زنان بیشتر از مردان مشهود است. به‌بیان‌دیگر، زنان بیش‌ازپیش خواهان برابری نقش و مسئولیت‌‌های خانوادگی از طریق مشارکت مردان در انجام دادن امور خانه هستند درحالی‌که نظام ارزشی مردان همچنان بر باورهای گذشته در خصوص این نقش‌‌ها قرار دارد (چابکی، 1392: 168).

اما نکته بسیار قابل‌تأمل در این بخش از یافته‌‌ها، مسئله اعتماد زناشویی است. نتایج، تفاوت فاحشی را بین تعریف دو جنس از اعتماد نشان می‌‌دهد. میانگین درصدی نزدیک به 45 برای زنان در مقابل میانگین درصدی نزدیک به 30 برای مردان بیانگر این است که ایده آل‌ها و انتظارات زن و مرد در این حوزه بسیار از هم دور بوده و از این منظر شکاف نگرشی عمیقی بین دو جنس قابل‌مشاهده است. زنان تمایل و اعتقاد بیشتری به اعتماد خودکاوانه نشان می‌‌دهند و مردان به اعتماد بنیادی. به عبارت بهتر، زنان به اعتماد از پیش تعریف‌شده به شوهر اعتقاد چندانی ندارند و زمانی اعتماد در آن‌ها شکل می‌‌گیرد که طرف مقابل (در اینجا شوهر) با عمل و تلاش خود آن را ساخته و ایجاد کرده باشد. این در حالی است که بحث اعتماد به همسر در ذهن مردان به‌گونه‌ای متفاوت تعریف می‌‌شود. آن‌ها بیشتر به اعتمادی برآمده از سنت تمایل دارند و معتقدند که یک فرد تنها به‌واسطه اینکه در مقام همسر یا طرف رابطه قرار می‌‌گیرد باید از سوی طرف مقابل مورد اعتماد نیز قرار بگیرد.

بنابراین، در یک جمع‌‌بندی کلی از یافته‌‌های این مطالعه می‌‌توان اذعان نمود که ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺘﻔﺎوت ﺑﻮدن ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺣﺎﻛﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻣﻌﺔ اﻳـﺮان و درنتیجه ﻣﺘﻔـﺎوت ﺑـﻮدن اﻟﮕﻮی ازدواج و ﮔﺰﻳﻨﺶ ﻫﻤﺴﺮ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺟﻮاﻣـﻊ ﻏﺮﺑـﻲ، رابطۀ ناب موردنظر گیدنز تعبیر مناسبی برای توصیف وضعیت روابط زناشویی در این جامعه فراهم نمی‌‌آورد و با توجه به نقش‌‌های جنسیتی و تفکر ریشه‌‌داری که در این جامعه وجود دارد به‌سادگی نمی‌‌توان به چنین رابطه‌‌ای دست‌یافت و بنابراین، استفاده از تعابیر این‌چنینی برای تحلیل و بررسی روابط زناشویی در ایران تا حدودی ساده‌‌انگارانه و حتی مبالغه‌‌آمیز به نظر می‌‌رسد.

از سوی دیگر، همان‌طور که اشاره کردیم، برخی از یافته‌‌های مطالعه حاضر روندی صعودی را در نگاه رمانتیک به زناشویی در طول زمان نشان می‌‌دهد. رمانتیک‌‌تر شدن زناشویی‏های جدید، درواقع یکی از نشانه‌‌های اهمیت یافتن عشق و عاطفه در زناشویی به‌عنوان عنصری کانونی است. نتایج این بررسی گویای چنین وضعیتی در جامعه موردمطالعه است.

این روند، یعنی رمانتیک شدن افراد در زناشویی و اهمیت یافتن عنصر احساسات و عواطف در نسل‌‌های جدید، شاید ما را به تعبیر گیدنز از دگرگونی در روابط صمیمی میان افراد و به‌ویژه روابط بین زوج‌‌ها به سمت یک رابطۀ ناب سوق دهد؛ اما روند دیگری نیز در مطالعه حاضر مشاهده شد که به‌وضوح تفاوت جامعه ما را با جوامعی که گیدنز از رواج رابطۀ ناب در آن‌ها احساس خشنودی می‌‌کند، نشان می‌‌دهد. وی در مباحث خود در مورد خانواده با طرح رابطۀ ناب معتقد است تا زمانی که زوج‌‌ها از داشتن رابطه زناشویی با یکدیگر احساس رضایت متقابل داشته باشند چنین رابطه‌‌ای را ادامه می‌‌دهند و هرلحظه که این احساس در آن‌ها از بین برود دلیلی برای تداوم آن ندارند؛ بنابراین، رابطۀ ناب از عناصرِ جوامعی است که در آن‌ها سنت‏ها و به‌تبع آن فشارهای اجتماعی افراد را به تداوم رابطه زناشویی به هر قیمت ترغیب یا مجبور نمی‌‌کند. درحالی‌که جامعه ما عمیقاً با چنین ارزش‌‌هایی پیوند دارد و به این معنا به نظر می‌‌رسد این جامعه چندان از رابطۀ ناب موردنظر وی حمایت نمی‌‌کند. همان‌طور که یافته‌‌های این مطالعه نشان می‌‌دهد، در این جامعه رشد ابعاد نگرشی افراد به‌صورت متوازن صورت نگرفته و افراد از ترکیب‌‌های نگرشی نامتوازن و گاهی متناقض در خصوص زناشویی برخوردارند. نتایج این مطالعه به‌روشنی نشان می‌‌دهد که از بین شاخص‌‌های پنج‌گانه رابطۀ ناب گیدنزی، اعتماد خودکاوانه و نگاه مبتنی بر عشق و عواطف به زناشویی که در مطالعه حاضر تحت عنوان منطق زناشویی از آن یاد می‌‌شود، بالاترین نمره و نگاه مبتنی بر رضایت گرایی در تداوم زناشویی پایین‏ترین نمره را در جامعه موردمطالعه به خود اختصاص داده‌‌اند. این تفاوت به‌گونه‌ای است که مقدار عددیِ دو شاخص اول بیش از دو برابر از شاخص بعدی بیشتر است. به عبارت ساده‌‌تر، زوجین از یکسو به دنبال رابطه‌‌ای مبتنی بر اعتماد خودکاوانه، عشق و عاری از قیدوبندهای سنتی‌‌اند و از سوی دیگر، تدوام زندگی زناشویی را به‌عنوان یک وظیفه تلقی می‌‌کنند.

بنابراین، گرچه نتایج تحقیق حاضر در یک بیان کلی غلبه نگرش‌‌های سنتی به زناشویی در جامعه موردمطالعه را نشان می‌‌دهد، اما مقایسه ابعاد مختلف نگرش‌‌های زناشویی حاکی از وجود ترکیب‌‌های نگرشی ناهمساز به زناشویی در این جامعه است. بر همین اساس، می‌‌توان اذعان نمود که شاخصۀ جامعه موردمطالعه نه پایبندی آن به رابطه زناشویی سنتی و نه رابطۀ ناب است، بلکه ویژگی این جامعه را باید در ترکیب‌‌های نگرشی نامتوازن در خصوص زناشویی خلاصه نمود. عدم توازنی که حتی در نگرش‌‌های دو جنس به زناشویی نیز کاملاً مشهود است. همان‌طور که در بخش یافته‌‌ها نیز اشاره شد بین زنان و مردانِ جامعه موردمطالعه از منظر تصور و برداشتی که از رابطه زناشویی دارند تفاوت فاحشی دیده می‌‌شود. برداشت زنان از این رابطه در مقایسه با مردان نزدیکی بیشتری به رابطۀ ناب موردنظر گیدنز نشان می‌‌دهد و در مقابل، برداشت مردان بیشتر به الگوی سنتی از رابطه زناشویی نزدیک است.

اما فارغ از همه این تفاوت‌‌ها و عدم توازن‌‌ها که در نگاه ایرانیان به رابطه زناشویی وجود دارد، آنچه با استناد به یافته‌‌های این مطالعه بدیهی و روشن می‌‌نماید این است که آنچه در زناشویی‌‌های جامعه ما می‌‌گذرد انطباق چندانی با مدل موردنظر گیدنز از رابطۀ ناب ندارد و این مفهوم ابزار مناسبی برای توضیح و توصیف وضعیت روابط زناشویی در ایران محسوب نمی‌‌شود. نتایج این مطالعه، از یکسو با به نمایش گذاشتن برخی روندهای جدید در زناشویی‌‌های ایرانی ازجمله تغییر مکانیسم اعتمادسازی بین زوجین و تمایل به تقسیم مساوی نقش‌‌ها میان زن و شوهر، اظهارنظرهای گروهی که مدعی‌‌اند ازدواج و زناشویی در جامعه ایرانی کاملاً صبغه‌‌ای سنتی دارد را زیر سؤال می‌‌برد و از سوی دیگر، با نشان دادن این نکته که علیرغم تغییرات ایجادشده هنوز ته‌‌نشست‌‌های سنتی در نوع نگاه به زناشویی از غلبه بیشتری برخوردارند، موجبات امیدواری گروه دیگری را فراهم می‌‌کند که نگران سست شدن سنت‌‌ها و از دست رفتن ارزش‌‌های سنتی در حوزه خانواده‌‌اند.




[1] استادیار جامعه شناسی دانشگاه محقق اردبیلی، اردبیل، ایران  sml.jahani@gmail.com

تاریخ ارسال:   14/7/1396                            تاریخ پذیرش:15/12/1397

DOI: 10.22051/jwfs.2019.17504.1584

[2]. Otto Brunner                      2 Fredric Le Play                    3 Wilhelm Heinrich Rihl

[3]. Du Bios – Reymond

[4]. Bauman

[5]. Neil Gross                                                                    2. Solon Simmons

[6]. Hall                                                                                     2. Muniruzzaman

[7]. Ideal Type

  1. آزادارمکی؛ تقی، شریفی‌‌ساعی؛ محمدحسین، ایثاری؛ مریم، طالبی؛ سحر (1390)، سنخ‌‌شناسی الگوهای روابط جنسی پیش از ازدواج در ایران، جامعه‌‌پژوهی فرهنگی، دوره دوم، شماره 2؛ 1- 34.
  2. اعزازی، شهلا (1380)، جامعه‌شناسی خانواده، با تاکید بر نقش، ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر؛ تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
  3. بک گرنشهایم، الیزابت (1388)، اشکال خانواده در جهان امروز، ترجمه بیتا مدنی و افسر افشاری‌نادری؛ تهران: چاپخش.
  4. جلایی‌‌پور، حمیدرضا؛ گرامیان نیک؛ محمد (1390)، نگاهی به مدرنیته در ایران از دریچه روابط شخصی؛ ارزیابی مفهوم«رابطۀ ناب» گیدنز. مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، دوره هشتم. 18 – 52. 
  5. جهانی دولت‌‌آباد، اسماعیل (1396)، تبیین نظری تعارضات زناشویی با رویکرد پارادایمی، فصلنامه خانواده‌‌پژوهی، دوره 13، شماره اول، 109- 130.
  6. حسینی، سید حسن (1386)، جامعه‌‌شناسی نظام‌‌گسیختگی خانواده و طلاق، تهران، نشر سلمان.         
  7. چابکی، ام‌‌البنین (1392)، مطالعۀ بین نسلی رابطۀ نگرش به طلاق و کارکردهای خانواده در زنان شهر تهران، مطالعات زن و خانواده، دوره 1، شماره اول، 185- 159.
  8. رفعت‌‌جاه، مریم (1383)، زنان و بازتعریف هویت اجتماعی، پایان‌‌نامه دکتری جامعه‌‌شناسی، دانشگاه تهران.
  9. روزن‌باوم، هایدی (1367)، خانواده به منزله ساختاری در مقابل جامعه، نقد مبانی نظری جامعه شناسی خانواده در آلمان؛ ترجمه محمدصادق مهدوی؛ تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
  10. صفایی؛ مهشید، (1390)، جوانان و عشق؛ تاثیر زمینه اجتماعی در مفهوم پردازی رابطه عاشقانه، مطالعات اجتماعی روان‏شناختی زنان، سال نهم، شماره دوم، 81- 104.
  11. کمالی، افسانه (1382)، مطالعه تطبیقی اعتماد اجتماعی در دو حوزه فرهنگ و سیاست با تأکید بر سازمان‌‌های تخصصی، پایان‌‌نامه دکتری جامعه‌‌شناسی، دانشگاه تهران.
  12. گیدنز، آنتونی (1384)، پیامدهای مدرنیت، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ سوم، تهران، نشر مرکز.
  13. گیدنز، آنتونی (1394)، تجدد و تشخص، ترجمۀ ناصر موفقیان، چاپ دهم، تهران، نشر نی.
  14. گیدنز، آنتونی (1385)، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، چاپ چهارم، تهران، نشر نی.
  15. گیدنز، آنتونی (1386)، راه سوم، بازتولید سوسیال‌دموکراسی؛ ترجمه منوچهر صبوری کاشانی؛ تهران: نشر شیرازه.
  16. گیدنز، آنتونی (1382)، فراسوی چپ و راست، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ اول، تهران، انتشارات علمی.
  17. مختاری؛ زهرا، کیانی؛ مسعود، آقابابایی؛ احسان (1395)، مطالعۀ پدیدارشناسانۀ عشق ازدواجی در دوران آشنایی (تجربۀ زیستۀ کنشگران تازه ازدواج کردۀ شهر اصفهان از آشنایی تا لحظۀ عقد)، فصلنامه زن در فرهنگ و هنر، دوره 8، شماره چهارم. 517- 538.
  18. مک‌‌کارتی، جین ریبنز، ادواردز، رزالیند (1390)، مفاهیم کلیدی در مطالعات خانواده، ترجمه محمد مهدی لبیبی، تهران، نشر علم.
  19. موسوی، سیده فاطمه؛ قافله باشی، مهدیه سادات (1392)، بررسی جایگاه و نگرش به فرزند آوری در خانواده های جوان شهر قزوین، مطالعات زن و خانواده، دوره 1، شماره دوم، 134-111.
  20. نوروزی، فرشته؛ عسکری ندوشن، عباس؛ حسینی، حاتم (1396)، بررسی تطبیقی تعیین کننده‌‌های استفاده از روش‌‌های پیشگیری از حاملگی در مناطق شهری و روستایی شهرستان ایلام، مطالعات زن و خانواده، دوره 5، شماره دوم، 220 – 193.
  21. Azad-Armaki. T. (2011) Typology of patterns of premarital sexual relations in Iran, Journal of Socio-Cultural Studies, 2(2), 1-34 (Text in Persian).
  22. Beck-gernsheim, E. (2009) Family Forms in Today's World, Translated by Bita madani and Afsar Afshari Naderi. Tehran. Chapakhsh publication. (Text in Persian).
  23. Chaboki, O. (2013) Intergenerational Study on Relationship between Attitude toward Divorce and Family Functions among Women in Tehran, Journal of Women and Family Studies, 1(1), 159-185 (Text in Persian).
  24. Ezazi, S. (2001) Sociology of Family: With emphasis on Role, Structure and Function of Family in Contemporary Society. Tehran, publication of Enlighteners and Woman’s Studies. (Text in Persian).  
  25. Jahani-Dolatabad, E. (2017) Theoretical Explaining of Marital Conflicts with Paradigmatic Approach, Journal of Family Research, 13 (1), 109-130 (Text in Persian). 
  26. Jalayipour, H. Gramian Nik, M. (2011) A Look at Modernity in Iran from the Perspective of Personal Relationships; Evaluate the Giddens' concept of "pure relationship". Journal of Social Sciences, Faculty of Literature and Human Sciences Ferdowsi University, (8). 18-52 (Text in Persian).  
  27. Hall, D. R. (1996), Marriage as a pure relationship: exploring the link between premarital cohabitation and divorce in Canada. JOURNAL OF COMPARATIVE FAMILY STUDIES. 27(1):1-12.
  28. Hosseini, H. (2007), Sociology of family system-rupture and divorce, Tehran, Salman Publication  (Text in Persian).
  29. Giddens, A. (1992) the Transformation of Intimacy: Sexuality, Love, and Eroticism in Modern Societies. Polity Press.
  30. Giddens, A. (2003) Beyond Left and Right, Translated by Mohsen Solasi, Tehran, Elmi publication. (Text in Persian).
  31. Giddens, A. (2005) the Consequences of Modernity. Translated by Mohsen Solasi, Tehran. 3rd edition, Markaz publication. (Text in Persian).
  32. Giddens, A. (2006) Modernity and Self-Identity, Translated by Naser Movafaghian, 4rd edition, Tehran, Ney publication. (Text in Persian).
  33. Giddens, A. (2007) The Third Way; The Renewal of Social Democracy, Translated by Manoochehr saboori kashani, Tehran, Shirazeh publication. (Text in Persian).
  34. Giddens, A. (2015) Modernity and Self-Identity, Translated by Naser Movafaghian, 10rd edition, Tehran, Ney publication. (Text in Persian).
  35. Gross, N. and Simmons, S. (2002) “Intimacy as a Double-Edged phenomenon? An Empirical Test of Giddens”, Social forces 81 (2): 531-555.
  36. Mokhtari, Z. Kiani, M. Aghababa'i, E. (2017), A Phenomenological Study of Marital love in familiarity (the life experience of newly married Actors of Isfahan from familiarity to marriage), Journal of Women in Culture and Arts, 8, (4) . 517-538 (Text in Persian).
  37. Muniruzzaman, M. D. (2017) Transformation of intimacy and its impact in developing countries, Life Sciences, Society and Policy, DOI 10.1186/s40504-017-0056-8.
  38. Mousavi, S. F. Gaflashbashi, M. S. (2013), A Study on the Position and Attitude to Childbearing in Young Families of Qazvin, Journal of Women and Family Studies, 1(2), 111-134 (Text in Persian).
  39. Norouzi, F. Askari N. Abbas, Hosseini, H. (2017), Comparative Study of Determinants of the Use of Preventive Methods in Urban and Rural Areas of Ilam City, Journal of Women and Family Studies, 5(2), 220 – 193 (Text in Persian).
  40. Rafat Jah, M. (2004) Women and Redefinition of Social Identity, Ph.D. thesis of sociology, University of Tehran. (Text in Persian).

21. Rosenbaum, H. (1988) Family as a Structure against Society; Critique of Theoretical Foundations of Family Sociology in Germany, Translated by Mohammad Sadegh Mahdavi, Tehran, Academic Publishing Center. (Text in Persian).