Document Type : Research/Original/Regular
Authors
1 Assistant Professor, Department of Psychology& Education, Faculty of humanities, Khatam University, Tehran, Iran.
2 MSc in Counseling, Dept of counseling, Islamic Azad University Electronic Campus, Tehran, Iran
Abstract
The purpose of the current study was to predict marital instability based on the variables of emotional and spiritual intelligence. The research method was descriptive correlational and the statistical population consisted of married female kindergarten trainers in District 3 of Tehran where 93 persons were selected by convenient sampling method. In order to measure the variables of the research, Bar-on Emotional intelligence questionnaire, King Spiritual Intelligence Questionnaire (2008); and Edwards et al. (1987), marital instability indices were used. Pearson correlation and regression analysis were used to analyze the data using SPSS software. The findings of the research showed that there is a significant and inverse relationship between dimensions of emotional intelligence and marital instability, and there is a significant and inverse relationship between the dimensions of spiritual intelligence and marital instability (p <0.05). Also, the results of regression analysis showed that emotional intelligence and spiritual intelligence can predict marital instability significantly (p <0.05). The findings of this research support the importance of emotional intelligence and spiritual intelligence variables in predicting marital instability.
Keywords
پیشبینی ناپایداری ازدواج بر اساس متغیرهای هوش هیجانی و هوش معنوی در یک جمعیت غیر بالینی از زنان
چکیده
هدف از پژوهش حاضر پیشبینی ناپایداری ازدواج بر اساس متغیرهای هوش هیجانی و هوش معنوی بود. روش پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود و جامعه آماری شامل کلیه مربیان زن متأهل مهدهای کودک منطقه 3 تهران بودند که به روش نمونهگیری در دسترس، 93 نفر انتخاب شدند. برای سنجش متغیرهای پژوهش از ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ هوش هیجانی ﺑﺎر-آن، ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی ﮐﯿﻨﮓ (2008) و ﺷﺎﺧﺺ ﻧﺎﭘﺎﯾﺪاری ازدواج (ادواردز و ﻫﻤﮑﺎران، 1987) استفاده شد. برای تجزیهوتحلیل دادهها از آزمونهای همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون با استفاده از نرمافزار SPSS اﺳﺘﻔﺎده شد. یافتههای حاصل از پژوهش نشان داد که رابطه معنادار و معکوسی بین ابعاد هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج، همچنین رابطه معنادار و معکوس بین ابعاد هوش معنوی و ناپایداری ازدواج وجود دارد (05/0>p). همچنین نتایج بهدستآمده از تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش هیجانی و هوش معنوی توان پیشبینی ناپایداری ازدواج را بهگونهای معنادار دارا میباشند (05/0>p). یافتههای این پژوهش از اهمیت متغیرهای هوش هیجانی و هوش معنوی در پیشبینی ناپایداری ازدواج حمایت میکنند.
واژگان کلیدی
هوش هیجانی، هوش معنوی، ناپایداری ازدواج
مدرنیته و جهانیشدن تغییرات قابلتوجهی را در ساختارهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و دستگاههای قانونی نظیر خانواده به ارمغان آورده است و این فرایند تهدید جدی را برای بسیاری از ارزشهای مربوط به روابط خانوادگی نظیر ثبات در زندگی زناشویی موجب شده است (بوث[3] و همکاران،1995). شکنندگی پیوند زناشویی ویژگی قابلملاحظه جهان معاصر است. هیچ قارهای از این شکنندگی مبرا نیست و در هر سطح از جامعه رخ میدهد (اومونیا-اویافنک، فالولا و سالو[4]، 2014). طبق آمار منتشرشده توسط سازمان ثبتاحوال ایران در سال 1395، از هر 4 ازدواج، یک ازدواج به طلاق ختم میشود این در حالی است که در سال 1391 این آمار نسبت 6 به 1 داشته است. لذا به نظر میرسد شکنندگی پیوند زناشویی در ایران نیز بهطور قابلملاحظهای در حال افزایش میباشد و به یک نگرانی تبدیل شده است. این پدیده بعد از گذشت مدتی از متأهل شدن و با پیدا کردن دلایل مبنی بر عدم موفقیت و لذتبخش نبودن ازدواج، رخ میدهد (اوگچی، جمیلا وادبیسی[5]، 2011).
مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان گرایش زوج به طلاق اشاره دارد؛ درواقع بیثباتی ازدواج زمانی مطرح است که یک عضو از زوج یا هر دو عضو زوج، درباره طلاق یا جدایی میاندیشند و یا اعمالی را انجام میدهند که به پایان رساندن ازدواج گرایش دارد (بوث و همکاران،1995). گاهی اوقات یک فرد تصور میکند که تنها راه خروج از بحرانهای زناشویی ک بعد از گذشت زمانی از ازدواجشان به وجود میآید، جدایی یا طلاق است. این بخش «رشد ذهنیت» طلاق است که محصول بیثباتی ازدواج است (اومونیا-اویافونک فالولا و سالو، 2014). بیثباتی ازدواج موقعیتی را نشان میدهد که زوجها با داشتن دلیل یا دلایل خاصی تصمیم به طلاق میگیرند (هالوگ و ریچتر،[6] 2010).
پژوهشهای فراوانی در خصوص علل پایداری و ناپایداری ازدواج صورت پذیرفته است و این سؤال برای متخصصان خانوادهدرمانی و زوجدرمانی مطرح بوده است که چگونه برخی از ازدواجها شاد و موفق هستند درحالیکه بقیه ناشاد بوده یا به طلاق میانجامند (هولمن و لینفورد[7]، 2001). ازدواجهای موفق به سلامت روانی، جسمانی و خانوادگی منجر میشود، حالآنکه ازدواجهای ناشاد و ناپایدار هم بر بهزیستی افراد تأثیر سوء میگذارند و هم هزینههای مالی برای جامعه در بردارند (کارول، نپ و هولمن[8]، 2005).
پژوهش برتین و هارکونن[9] (2018) نشان داد که تحصیلات زنان با پایداری ازدواج ارتباط مثبت و معناداری دارد و متغیرهایی مانند مالکیت خانه، داشتن والدین مطلقه حداقل اهمیت را در گرایش به طلاق داشتند.
محمدی، باقری و اصغری نژاد (2018) پژوهشی را با هدف بررسی تأثیر شخصیت و حمایت اجتماعی ادراکشده بر ناپایداری ازدواج در پرستاران زن انجام دادند، نتایج پژوهش آنها نشان داد که افرادی که شخصیت سازگار دارند کمترین بیثباتی را داشتند و شخصیت مهمترین متغیر پیشبین ناپایداری ازدواج بود.
هیل، السوپ، لبارون و بین[10] (2017) در پژوهشی تحت عنوان «چگونه پول، رابطه جنسی و استرس بر ناپایداری ازدواج تأثیر میگذارد» به این نتیجه رسیدند که پول، رابطه جنسی، استرسهای اقتصادی و درآمد ناکافی، درگیری و تعارضات خانوادگی، احتمال ناپایداری ازدواج و طلاق را افزایش میدهند.
گاتمن که حدود بیست سال زندگی زوجین را مورد پژوهش قرار داده در تحقیقات خود بیان کرد اگر زوجین بتوانند از افکار و هیجانات منفی که افکار و هیجانات مثبت را بیاثر میکند، جلوگیری کنند، زندگی پایدار و رضایت بخشی خواهند داشت. مهمترین عوامل برای پایداری ازدواج در یک جمعبندی اینگونه ذکر میشود: تعهد میان زوجین (مک کری[11]،2015)، روابط دوستانه میان زوجین، شیوه مناسب حل تعارض، ارتباط مؤثر (لونر، کارنی و بردبری[12]،2016)، ویژگیهای شخصیتی (خوشدشت، جلالی و کاکاوند،2016)، خشونت (شعاع کاظمی، 1396)، رضایت جنسی (معصومی، رضاییان و حسینیان، 1396)، کیفیت محبت میان زوجین، دریافت محبت عاطفی از سوی همسران (بلاچ، هاس و لونسون[13]،2014) و عوامل کلی دیگری مانند معنویت و نگرشهای مذهبی، ارزشهای فرهنگی و اخلاقی (سی بول و هیل[14]، 2001، ساندرا و هوگای[15]، 2003).
در اوایل قرن بیستم تصور میشد که فرد باهوش (IQ) بالا در زندگیاش موفق خواهد بود. در اواسط دهه 1990 یک تئوری مطرح شد که شخص با هوش هیجانی[16] بالا و IQ مشابه شانس بیشتری برای موفقیت در زندگی دارد؛ زیرا او دارای این ظرفیت است تا بتواند عواطف خود و دیگران را به شکل بهتری مدیریت کند. زندگی و قابلیت آن تحت تأثیر بهکارگیری هوش انسانی مثل IQ و EQ در درجات متفاوت میباشد (گاتفرسون[17]، 2002). هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینه فهم رابطه میان عقل و هیجان است و از آن بهعنوان ماشه چکان انقلاب بزرگ در زمینه ارتقاء بهداشت روانی یاد میشود. مفهوم آن یک حیطه چندعاملی از مجموعه مهارتها و صلاحیتهای اجتماعی است که بر تواناییهای فرد برای تشخیص درک و مدیریت هیجان، حل مسئله و سازگاری تأثیر میگذرد و به طرز مؤثری فرد را با نیازها، فشارها و چالشهای زندگی سازگار میکند. عامل مهمی که باعث میشود افراد با هوشبهر متوسط بتوانند به پیشرفتهای چشمگیری دست یابند، هوش هیجانی است. به عقیده گلمن[18] (1995) هرگونه نقص در هوش هیجانی میتواند صدماتی را به بار آورد و در زندگی زناشویی و تربیت فرزندان یا حتی وضعیت جسمانی فرد مشکلاتی را ایجاد کند.
یک ازدواج، رضامندانه زمینهساز فضای مناسبی جهت تلاقی و تبادل احساسات و عواطف مثبت بین زوجین است. ازاینرو، محققانی مانند کلارک، فیتنس و بریست[19] (2001) معتقدند که سازه هوش هیجانی، یا لااقل برخی از جنبههای آن ظرفیت غنیسازی یک ازدواج توأم با سازگاری و رضایت مطلوب و باثبات را داراست. آنان بر این باورند که توانایی درک و پذیرش افکار، احساسات و عواطف یکدیگر در زندگی زناشویی، با احساس رضامندی بیشتری همراه است و اشخاصی که از سطوح هوش هیجانی بالاتری برخوردارند در مقایسه با افراد با هوش هیجانی پایین، رضامندی زناشویی بیشتری را تجربه میکنند (شات[20] و همکاران، 2001) درنتیجه، یافتن نشانههای بیکفایتی عاطفی، خطوط فکری یا رفتار اشتباهی که میتواند یک زوج را بهسوی تعارض یا جدایی سوق دهد، نقش حیاتی هوش هیجانی را در بقای ازدواج و رابطه زناشویی به اثبات میرساند. درصورتیکه یک یا هردوی زوجین کاستیهای خاصی در مؤلفههای سازنده هوش هیجانی خود داشته باشند، احتمال عمیقتر شدن شکافهای عاطفی بین آنها افزایش خواهد یافت و درنهایت این وضعیت موجب آسیبپذیری و گسستن پیوند آنها میشود (گلمن[21]،1995).
لاویندرا رامدس[22] (2018) هوش هیجانی 100 زن مجرد و 100 زن متأهل را مورد بررسی و مقایسه قرار داد و پژوهش وی نشان داد که زنان متأهل نسبت به زنان مجرد هوش هیجانی بالاتری دارند.
ایزدخواه، عابدینی و جکسون[23] (2018) در پژوهش خود نشان دادند که طرحواره متارکه با بسیاری از شاخصهای کیفیت زندگی از طریق تأثیر میانجی هوش هیجانی رابطه منفی دارد. بدین معنا که هوش هیجانی در رابطه بین طرحواره متارکه زناشویی و کیفیت زندگی زناشویی نقش واسطهای دارد و میتواند سبب رابطه منفی طرحواره متارکه با شاخصهای کیفیت زندگی و رضایت از ارتباطات باشد.
در انتهای قرن بیستم مشخص شد که هوش معنوی (SI) معروف به (SQ) هوش نهایی است که برای کارکرد مؤثر هوش شناختی و هوش هیجانی لازم است. سازه هوش معنوی یکی از مفاهیمی است که در پرتو توجه و علاقه جهانی روانشناسان به حوزه دین و معنویت مطرح شده و توسعه پیدا کرده است. هوش معنوی زیربنای موضوعاتی است که انسان به آنها ایمان دارد و اساس اعتقادات، ارزشها، اعمال و ساختار زندگی است. هوش معنوی دسترسی انسان به معنا و ارزش و استفاده از آن در شیوه اندیشیدن و تصمیم گرفتن را فراهم میکند، به انسان تمامیت میبخشد و به او یکپارچگی و وحدت عطا میکند (سهرابی 1387). هوش معنوی به فرد دید کلی در مورد زندگی و همه تجارب و رویدادها میدهد و او را قادر میسازد به چارچوببندی و تفسیر مجدد تجارب خود پرداخته، شناخت و معرفت خویش را عمق بخشد (غباری بناب، سلیمی، سلیانی و نوری مقدم، 1386).
پژوهش ریچارد و برگاین[24] (1999) نشان داد که پرداختن به معنویت در زندگی با آرامش، ارتقاء سلامت روان و کاهش برخی مشکلات جسمی همراه است. زمانی که معنویت به خوبی در زندگی فرد انسجام یابد میتواند فوایدی مانند شادکامی داشته باشد. رقیبی و قره چاهی (1392) در بررسی رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی در زنان و مردان نشان دادند که بین هوش هیجانی و هوش معنوی در زوجهای سازگار و در شرف طلاق، رابطه معناداری وجود دارد. نتایج بهدستآمده مشخص کرد که بین فاکتورهای درون فردی و مقابله با فشار از مؤلفههای هوش هیجانی در زوجهای در شرف طلاق، رابطه منفی و معناداری وجود دارد.
بهطورکلی امروزه شاهد این هستیم که در ابعاد گوناگون زندگی انواع هوش مهم و تأثیرگذار است. طبیعی است که پژوهشگران به دنبال میزان اثرات آن در آسیبهای روانشناختی و اجتماعی باشند که ازجمله موارد موردتوجه ازدواج و طلاق است. در جامعه ایران نیز روزبهروز ازدواجهای ناشاد بیشتری به طلاق ختم میشوند، هوش در زندگی زناشویی نیز مهم هست. هرنستاین (1994)، به نقل از رقیبی و قره چاهی (1392) نشان دادند که یک ارتباط منفی بین هوش و طلاق در طول 5 سال نخست ازدواج وجود دارد. در پژوهشی مشخص شد که شانس طلاق در طول 5 سال نخست ازدواج برای افرادی با نمرات هوشبهر 100 یا پایینتر از 100، 28 درصد است و برای افرادی با نمره هوشبهر (هوش شناختی) 130 یا بالاتر 9 درصد است (درانکر[25]، 2000). همانگونه که هوشبهر (هوش شناختی) میتواند بر میزان ناسازگاری زوجین و طلاق تأثیر بگذارد، هوش هیجانی و معنوی هم در چگونگی ارتباط زوجین باهم و حل مسائل زندگی تأثیرگذار است. ارتباطات زیادی بین معنویت و بهزیستی روانشناختی و سازگاری وجود دارد، ولی راهبردهای مقابلهای و روشهای حل مشکل با استفاده از معنویت درواقع کاربردهای سازگارانه هوش معنوی میباشند، این ارتباط غیرمستقیم است و هوش معنوی بهعنوان یک میانجی در این ارتباطات نقش دارد. بهاحتمال بیشتر همبستگی معنادارتری میان سطوح هوش معنوی چهار مؤلفه، تفکر وجودی، تولید معنای شخصی، بسط هشیاری و آگاهی متعالی میباشد و سازگاری وجود دارد (معلمی، رقیبی و سالاری درگی، 1390).
کورنیاوان و سایکور (2017)[26] در پژوهشی به بررسی رابطه بین هوش هیجانی و هوش معنوی با سبک رهبری پرداختهاند. نتایج نشان داد که بین هوش هیجانی با سبک رهبری رابطه معناداری وجود دارد، همچنین بین هوش معنوی با سبک رهبری رابطه معناداری وجود دارد.
تروهان (1985، نقل از رقیبی و قره چاهی، 1392) بر این باور است افرادی که افکار مذهبی دارند بهاحتمالزیاد، نگرش منفیتری نسبت به طلاق دارند و میزان طلاق در آنها کمتر است.
سی بول و هیل (2001) نشان دادند که باورهای مذهبی، آیینها و تعهدات با نتایج مثبت مانند بهبود کیفیت زندگی بهتر، بهزیستی، سلامت جسمی و روانی، رضایت زناشویی و زندگی پایدار و عملکرد کارایی مثبت مرتبط هستند. آنها همچنین دریافتند که اعتقادات دینی و تقیدات مذهبی، بر تمامی ابعاد زندگی انسان و ازجمله روابط خانوادگی تأثیرگذار است.
پژوهش ساندرا و هوگای[27] (2003) در بررسی رابطه بین معنویت و رضایت از زندگی زنان آفریقایی نشان داد که زنانی که مذهبیترند از رضایت زندگی بالاتری برخوردارند.
براساس آنچه گفته شد نهاد خانواده در بیشتر کشورها (صنعتی و غیرصنعتی) دچار تغییرات اساسی شده است و ازدواجها با نرخ بیشتری در قیاس با گذشته به طلاق منجر میشوند (او ای سی دی، 2011، به نقل از رحیمی و رضایی، 1396). با توجه به افزایش بیثباتی ازدواج و گرایش به طلاق، اکثر پژوهشهای پیشین به بررسی و تبیین نقش عواملی مانند وضعیت اقتصادی و مالی، سطح درآمد، اشتغال زنان، رابطه جنسی، تحصیلات و تنش و استرس در عدم استحکام ازدواج و احتمال وقوع طلاق پرداختهاند اما به متغیرهای درون فردی توجه اندکی شده است، بنابراین بهمنظور اهمیت بررسی سایر متغیرهای مرتبط به فرد و از طرفی دیگر نقش مهم هوش معنوی و هوش هیجانی در روابط فردی و اجتماعی همه افراد و در بهبود روابط زناشویی و پایداری ازدواج، این پژوهش به دنبال پاسخگویی به این سؤال میباشد که آیا هوش هیجانی و هوش معنوی پیشبینی کننده ناپایداری ازدواج میباشد؟
روش پژوهش
تحقیق حاضر از نظر هدف کاربردی و از نظر نحوه گردآوری اطلاعات توصیفی از نوع همبستگی میباشد. در این پژوهش، جامعه موردنظر شامل کلیه مربیان زن متأهل مهدهای کودک منطقه 3 تهران میباشد. تعداد کل مهدهای کودک منطقه 3 تهران 41 واحد و تعداد بانوان متأهل شاغل در این مهدهای کودک 147 نفر میباشد.
برای نمونهگیری در این تحقیق به مهدکودکهای منطقه سه تهران مراجعه و از روش نمونهگیری در دسترس (مهدکودکهایی که مدیران و مربیان آن تمایل به همکاری داشتند) استفاده شده است. با توجه به اینکه حجم جامعه موردنظر محدود به مربیان زن متأهل مهدهای کودک منطقه 3 تهران به تعداد 147 نفر بود و همچنین عدم همکاری بعضی از شاغلین در مهدکودکها، تعداد پرسشنامههای سالم و قابلبررسی بهدستآمده، 93 پرسشنامه بود.
برای گردآوری دادهها گردآوری دادهها از یک پرسشنامه محقق ساخته جهت گردآوری اطلاعات جمعیت شناختی شامل سن، جنسیت، وضعیت تأهل، تعداد فرزندان، میزان تحصیلات، مدت اشتغال و مدت ازدواج بود و همچنین از سه پرسشنامه 1) شاخص ناپایداری ازدواج ادواردز، جانسون و بوث (1987) 2) پرسشنامه هوش هیجانی بار-آن[28] (1997) و 3) پرسشنامه هوش معنوی کینگ[29] (2008) برای جمعآوری اطلاعات پژوهش استفاده شد.
شاخص ناپایداری ازدواج: پرسشنامه شاخص بیثباتی ازدواج در سال ۱۹۸۷ توسط جان ان. ادواردز، دیوید آر. جانسون و آلن بوث تهیه و تنظیم شده است. این شاخص یک ابزار ۱۴ سؤالی است که برای اندازهگیری عدم ثبات ازدواج زناشویی تدوین شده است. این آزمون برای اولین بار در سال ۱۹۸۹ برای ۲۰۳۴ زن و مرد متأهل زیر ۵۵ سال ۱۹۸۳ به کار گرفته شد. مفهوم بیثباتی ازدواج بهعنوان گرایش زوج به طلاق اشاره دارد که شامل دو حالت است: حالتی شناختی و حالت رفتاری. درواقع بیثباتی ازدواج زمانی مطرح است که یک عضو از زوج یا هردو عضو زوج درباره طلاق یا جدایی میاندیشند و یا اعمالی را انجام میدهند که به پایان رساندن ازدواج گرایش دارد. ﭘﺎﯾﺎﯾﯽ اﯾﻦ ﻣﻘﯿﺎس ﺑﺎ روش آﻟﻔﺎیﮐﺮوﻧﺒﺎخ 93% ﮔﺰارش ﺷﺪه اﺳﺖ (ﺛﻨﺎﯾﯽ،1387). در اﯾﺮان ﻧﯿﺰ ﯾﺎریﭘﻮر (1379) ﺑﺮای ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺿﺮﯾﺐ اﻋﺘﺒﺎر اﯾﻦ اﺑﺰار از روش ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ ﺑﯿﻦ دو ﻧﯿﻤﻪ ﺑﺮای ارزﯾﺎﺑﯽ ﻗﺎﺑﻠﯿﺖ اﻋﺘﺒﺎر آزﻣﻮن اﺳﺘﻔﺎده ﮐﺮد و ﺿﺮﯾﺐ اﻋﺘﺒﺎر آن را 70% ﮔﺰارش ﻧﻤﻮد. در پژوهش حاضر نتایج حاصل از بررسی پایایی پرسشنامه نشان داد که ضریب آلفای کرونباخ برای پرسشنامه شاخص بیثباتی ازدواج برابر 88/0 میباشد.
مقیاس هوش هیجانی: این پرسشنامه که بر اساس مدل هوش هیجانی بار-ان، توسط خود وی ساخته شده است، یک مقیاس خودگزارشی برای ارزیابی رفتارهای مرتبط با هوش هیجانی و اجتماعی است (بار-آن،1997). پرسشنامه هوشبهر هیجانی- اجتماعی بار-اون از 133 آیتم تشکیل شده و هر آیتم نمرهای بین 1 تا 5 میگیرد. این ابزار دارای 5 مقیاس مرکب است که مجموعاً از 15 خردهمقیاس تشکیل شدهاند. پنج مقیاس مرکب پرسشنامه (EQ-i) عبارتند از: 1) هوش هیجانی- اجتماعی درون فردی (شامل خرده مقیاسهای خودآگاهی هیجانی، ابراز وجود، احترام به خود، خودشکوفایی و استقلال)؛ 2) هوش هیجانی- اجتماعی بین فردی (شامل خرده مقیاسهای همدلی، مسئولیتپذیری اجتماعی و روابط بین فردی)؛ 3) هوش هیجانی- اجتماعی مدیریت استرس (شامل خرده مقیاسهای تحمل فشار روانی و کنترل تکانه)؛ 4) هوش هیجانی-اجتماعی توان سازگاری (شامل خرده مقیاسهای حل مسئله، واقعیت سنجی و انعطافپذیری) و 5) هوش هیجانی-اجتماعی خلق عمومی (شامل خرده مقیاسهای خوشبینی و شادکامی). در ایران ضریب پایایی پرسشنامه با استفاده از روش آزمون بازآزمون بهطور متوسط برابر با 735/0 به دست آمد. ضرایب پایایی خردهمقیاسها نیز از 58/0 (ابراز وجود) تا 899/0 (تحمل فشار روانی) گزارش شده است (دهشیری 1382). در ﭘﮋوﻫﺶ ﻗﺮهﭼﺎﻫﯽ و رﻗﯿﺒﯽ (1392) ﮐﻪ ﺑﺮ روی 50 ﻧﻔﺮ زوج ﺳﺎزﮔﺎر و 45 ﻧﻔﺮ زوج ﻧﺎﺳﺎزﮔﺎر اﻧﺠﺎم ﺷﺪ ﺿﺮﯾﺐ ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎده از روش آﻟﻔﺎی ﮐﺮوﻧﺒﺎخ ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ و ﺿﺮﯾﺐ 88% به دست آﻣﺪ. در پژوهش حاضر نتایج حاصل از بررسی پایایی پرسشنامه نشان داد که ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس هوش هیجانی برابر 75/0 میباشد.
ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی ﮐﯿﻨﮓ: اﯾﻦ ﻣﻘﯿﺎس ﺗﻮﺳﻂ دﯾﻮد ﮐﯿﻨﮓ در ﺳﺎل 2008 ﺗﺪوﯾﻦ ﺷﺪه اﺳﺖ. اﯾﻦ ﻣﻘﯿﺎس ﯾﮏ اﺑﺰار اندازهگیری ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺳﻨﺠﺶ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی ﺑﺎ ﭼﻬﺎر زﯾﺮ ﻣﻘﯿﺎس (ﺗﻔﮑﺮ اﻧﺘﻘﺎدی وﺟﻮدی، ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﻌﻨﺎی ﺷﺨﺼﯽ، ﺑﺴﻂ ﺣﺎﻟﺖ ﻫﻮﺷﯿﺎری و آﮔﺎﻫﯽ ﻣﺘﻌﺎﻟﯽ) و دارای 24 گویِ اﺳﺖ. ﻣﻘﯿﺎس ﺑﺮ اﺳﺎس ﻃﯿﻒ ﭘﻨﺞ گزینهای ﻟﯿﮑﺮت ﺑﺎ گزینههای (کاملاً در ﻣﻮرد ﻣﻦ ﺻﺎدق اﺳﺖ، ﭼﻨﺪان در ﻣﻮرد ﻣﻦ ﺻﺎدق ﻧﯿﺴﺖ، بههیچوجه در ﻣﻮرد ﻣﻦ ﺻﺎدق ﻧﯿﺴﺖ، در ﻣﻮرد ﻣﻦ ﺑﺴﯿﺎر ﺻﺎدق اﺳﺖ و ﺗﺎ ﺣﺪودی در ﻣﻮرد ﻣﻦ ﺻﺎدق اﺳﺖ) ﺗﻨﻈﯿﻢ ﺷﺪه اﺳﺖ. ﻧﻤﺮه ﮐﻠﯽ ﻣﻘﯿﺎس، ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﺮه ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی میتواند ﺑﯿﻦ ﺻﻔﺮ ﺗﺎ 96 ﺑﺎﺷﺪ. ﻧﻤﺮه ﺑﺎﻻ نشاندهنده ﻣﯿﺰان ﺑﺎﻻی ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی در اﻓﺮاد اﺳﺖ. ﮐﯿﻨﮓ بهمنظور ﺳﻨﺠﺶ ﭘﺎﯾﺎﯾﯽ، اﯾﻦ ﻣﻘﯿﺎس را ﺑﺎ پرسشنامههای ﻣﻌﺘﺒﺮ دﯾﮕﺮی ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻣﻘﯿﺎس ﺧﻮد ﺗﻔﺴﯿﺮی ﻓﺮاﺷﺨﺼﯽ، ﻣﻘﯿﺎس ﻋﺮﻓﺎن، ﻣﻘﯿﺎس دینداری دروﻧﯽ و ﺑﯿﺮوﻧﯽ ﻣﻮرد ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﻗﺮار داد. ﺿﺮﯾﺐ ﻫﻤﺒﺴﺘﮕﯽ آنها را ﺑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ 63%، 67% و 58% ﺑﻪ دﺳﺖ آﻣﺪ (ﮐﯿﻨﮓ،2008). ﭘﺎﯾﺎﯾﯽ اﯾﻦ ﻣﻘﯿﺎس ﻧﯿﺰ در ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﮐﯿﻨﮓ ﺑﺎ ﺿﺮﯾﺐ آﻟﻔﺎی 95% تأیید ﺷﺪ. در اﯾﺮان، در ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ رﻗﯿﺒﯽ و ﻫﻤﮑﺎران (1389) ﺿﺮﯾﺐ آﻟﻔﺎی ﮐﺮوﻧﺒﺎخ ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ 89%، ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﺿﺮﯾﺐ ﭘﺎﯾﺎﯾﯽ ﭘﺮﺳﺸﻨﺎﻣﻪ ﻫﻮش ﻣﻌﻨﻮی از ﻃﺮﯾﻖ ﺑﺎزآزﻣﺎﯾﯽ، در ﯾﮏ ﻧﻤﻮﻧﻪ 70 ﻧﻔﺮی ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ زﻣﺎﻧﯽ ﻣﺘﻮﺳﻂ 2 ﻫﻔﺘﻪ 67% ﻣﺤﺎﺳﺒﻪ ﺷﺪ. در پژوهش حاضر نتایج حاصل از بررسی پایایی پرسشنامه نشان داد که ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس هوش معنوی برابر 87/0 میباشد.
مراحل اجرای پژوهش به این صورت بود که پس از شناسایی مهدکودکهای موجود در منطقه 3 تهران به این مهدکودکها مراجعه شد و تعداد مربیان شاغل در مهدکودکهای منطقه 3 که حدود 147 تعیین شد و سپس با ارائه طرح پژوهش و هماهنگی با مدیران مهدکودکها، مربیان زن متأهل که تمایل به همکاری و پر کردن پرسشنامهها را داشتند، معرفی شدند و پرسشنامههای پژوهش توسط آنها تکمیل گردید و پس از تکمیل پرسشنامهها دادهها با استفاده از آزمونهای همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفتند. به لحاظ اخلاقی مراجعین از آزادی عدم مشارکت در پژوهش برخوردار بوده و به آنها درباره اصول رازداری و محرمانه بودن اطمینان داده شد.
یافتهها
در این بخش نتایج حاصل از تجزیهوتحلیل دادهها در قالب شاخصهای توصیفی و آزمونهای استنباطی گزارش شده است. در توصیف دادهها، میانگین نمرات هر یک از متغیرهای پژوهش گزارش شده است.
بررسی توصیفی ویژگیهای جمعیت شناختی به شرح زیر میباشد:
سن: از مجموع 93 نفر افراد شرکتکننده در پژوهش، حدود 14 درصد پاسخدهندگان در رده سنی کمتر از 30 سال،50 درصد بین 30 تا 40 سال،23 درصد بین 41 تا 50 سال و 13 درصد بالای 50 سال بودهاند.
تحصیلات پاسخگویان: حدود 9 درصد از پاسخدهندگان دارای تحصیلات دیپلم، 31 درصد فوقدیپلم،48 درصد لیسانس و 12 درصد فوقلیسانس بودهاند.
سابقه خدمت پاسخگویان: افراد دارای سابقه خدمت کمتر از 5 سال حدود 30 درصد، بین 5 تا 10 سال حدود 53 درصد، بین 11 تا 15 سال حدود 12 درصد، بین 16 تا 20 سال حدود 5 درصد بودهاند.
نرمال بودن دادهها با استفاده از آزمون کولموگروف –اسمیرنوف بررسی شد و نتیجه در جدول 1 ارائه شده است...
جدول 1: آزمون کولموگروف–اسمیرنوف K_S))
متغیر |
سطح معنیداری |
هوش هیجانی |
421/0 |
هوش معنوی |
126/0 |
ناپایداری ازدواج |
129 /0 |
با توجه به نتایج جدول 1، توزیع مشاهدهشده با توزیع نظری یکسان است و تفاوتی بین این دو وجود ندارد، بهعبارتدیگر توزیع دادهها نرمال است. سپس جهت بررسی فرضیات پژوهش از آزمون همبستگی پیرسون استفاده شد که نتایج در جدول 2 ارائه شده است.
جدول 2: ضرایب همبستگی پیرسون بین هوش هیجانی و هوش معنوی با ناپایداری ازدواج
متغیرها |
میانگین |
انحراف معیار |
ضریب همبستگی با ناپایداری ازدواج |
سطح معناداری |
هوش هیجانی |
33/4 |
648/0 |
430/0 - |
001/0 |
هوش معنوی |
64/4 |
582/0 |
502/0 - |
001/0 |
ناپایداری ازدواج |
23/5 |
593/0 |
1 |
001/0 |
همانگونه که در جدول 2 مشاهده میشود ضریب همبستگی بین هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج به ترتیب برابر با 43/0- و 502/0- است که هر دو در سطح 001/0 معنادارند. بر این اساس میان متغیرهای هوش هیجانی و معنوی و ناپایداری ازدواج همبستگی منفی وجود دارد. در ادامه در جدول 3 نتایج تحلیل رگرسیون بین متغیرهای هوش هیجانی و متغیرهای هوش معنوی با ناپایداری ازدواج ارائه شده است.
جدول 3: نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون بین متغیرهای هوش هیجانی و هوش معنوی با ناپایداری ازدواج
متغیر مستقل |
مدل |
ضرایب استاندارد نشده |
ضرایب استاندارد شده |
آماره t |
معناداری |
|
B |
خطای استاندارد |
β |
||||
هوش هیجانی |
مقدار ثابت |
.242/0- |
011/0 |
|
172/23- |
01/0 |
هوش هیجانی |
148/0- |
003/0 |
420/0- |
521/56- |
01/0 |
|
هوش معنوی |
مقدار ثابت |
605/2- |
166/0 |
|
673/14- |
01/0 |
هوش معنوی |
387/0- |
041/0 |
502/0- |
525/9- |
01/0 |
همانگونه که در جدول 3 دیده میشود به ازای یک واحد تغییر در هوش هیجانی 420/0- واحد تغییر در ناپایداری ازدواج و به ازای یک واحد تغییر در هوش معنوی 502/0- واحد تغییر را در ناپایداری ازدواج شاهد خواهیم بود. بهعبارتدیگر هوش هیجانی و هوش معنوی بهصورت معنادار پیشبینی کننده ناپایداری ازدواج هستند. در ادامه در جدول زیر ادامه بررسی در مورد ابعاد متغیرهای هوش هیجانی و معنوی انجام میشود.
در جدول 4 ضرایب همبستگی بین ابعاد هوش هیجانی با ناپایداری ازدواج مورد بررسی قرار گرفته است.
جدول 4: ضرایب همبستگی بین ابعاد هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج
متغیر |
ابعاد |
ضریب همبستگی با ناپایداری ازدواج |
سطح معناداری |
هوش هیجانی |
مهارتهای درون فردی |
511/0- |
01/0 |
مهارتهای بین فردی |
438/0 - |
01/0 |
|
مقابله با فشار |
362/0 - |
01/0 |
|
سازگاری |
401/0 - |
01/0 |
|
خلق کار |
533/0 - |
01/0 |
|
هوش معنوی |
تفکر وجودی انتقادی |
486/0- |
01/0 |
تولید معنای شخصی |
509/0- |
01/0 |
|
آگاهی متعالی |
457/0- |
01/0 |
|
بسط حالت هوشیاری |
528/0- |
01/0 |
|
احساس معنیدار بودن |
492/0- |
01/0 |
با توجه به آزمون همبستگی پیرسون، بین تمامی ابعاد هوش هیجانی و معنوی و ناپایداری ازدواج رابطه معنادار و معکوس وجود دارد. در ادامه بررسی نتایج تحلیل رگرسیون بین ابعاد هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج ارائه شده است.
جدول 5: نتایج حاصل از تحلیل رگرسیون بین ابعاد متغیرهای هوش هیجانی و هوش معنوی و ناپایداری ازدواج
متغیر مستقل |
متغیر وابسته |
تحلیل رگرسیون |
ضرایب استاندارد نشده |
ضرایب استانداردشده |
آماره t |
معناداری |
|
B |
انحراف استاندارد |
β |
|||||
ابعاد هوش هیجانی |
ناپایداری ازدواج |
مقدار ثابت |
691/2- |
196/0 |
|
67/25- |
01/0 |
مهارتهای درون فردی |
360/0- |
047/0 |
511/0- |
37/56- |
01/0 |
||
مهارتهای بین فردی |
276/0- |
053/0 |
438/0- |
04/39- |
01/0 |
||
مقابله با فشار |
402/0- |
034/0 |
362/0- |
55/61- |
01/0 |
||
سازگاری |
380/0- |
021/0 |
401/0- |
11/57- |
01/0 |
||
خلق کار |
285/0- |
039/0 |
533/0- |
51/63- |
01/0 |
||
ابعاد هوش معنوی |
ناپایداری ازدواج |
مقدار ثابت |
025/2- |
252/0 |
|
8.036- |
01/0 |
تفکر وجودی انتقادی |
441/0- |
182/0 |
486/0- |
8.036- |
01/0 |
||
تولید معنای شخصی |
237/0- |
529/0 |
509/0- |
8.553- |
01/0 |
||
آگاهی متعالی |
590/0- |
198/0 |
457/0- |
8.036- |
01/0 |
||
بسط حالت هوشیاری |
409/0- |
637/0 |
528/0- |
8.553- |
01/0 |
همانطور که در جدول 5 مشاهده میشود، در میان ابعاد هوش هیجانی بعد خلق کار مربیان با ضریب بتای 0.533 درصد بیشترین تأثیر را بر ناپایداری ازدواج دارد. همچنین در میان ابعاد هوش معنوی بعد بسط حالت هوشیاری مربیان با ضریب بتای 0.528 بیشترین تأثیر را بر ناپایداری ازدواج دارد.
بحث و نتیجهگیری
تجزیهوتحلیل اطلاعات آماری نشان داد که رابطه هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج رابطهای معکوس است و میان دو متغیر هوش هیجانی و ناپایداری ازدواج رابطهای خطی و غیرمستقیم وجود دارد، بهطوریکه به ازای یک واحد تغییر هوش هیجانی، 420/0 واحد تغییر در ناپایداری ازدواج ایجاد میشود و همینطور میان ابعاد هوش هیجانی با ناپایداری ازدواج ارتباط معنیداری وجود دارد و میتوان نتیجه گرفت که رابطه ابعاد هوش هیجانی هم با ناپایداری ازدواج رابطهای معکوس است. بنابراین فرضیه پژوهش تائید میشود.
این نتیجه با تحقیقات دلدار و همکاران (2012)، ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ و ﻣﺤﻤﺪی (2009)، رقیبی، قرهچاهی (1392)، کورنیاوان و سایکور (2017) مطابقت دارد. در تبیین تأیید احتمالی این یافته میتوان گفت هوش هیجانی بر شناخت احساسات فردی و اخذ تصمیمات مهم زندگی تأثیر مستقیم دارد. زوجینی که دارای هوش هیجانی همسو با یکدیگرند و ویژگیهای شخصیتی مشابه دارند، خوش دشت، جلالی و کاکاوند (2016)، در ارتباط برقرار کردن با هم توانمندند، تعهد میان زوجین وجود دارد (مک کری[30]،2015)، با هم روابط دوستانه دارند (کانری، استفورد و سمیک[31].2002) و در زمان خشم و بحرانهای زندگی میتوانند احساسات خود را مدیریت کنند و کنترل هیجانی داشته باشند. شیوه مناسب حل تعارض را میدانند (شریف، سلیمانی، مانی و کشاورزی.2013)؛ دارای رفتار آرام و سنجیده هستند و ارتباط مؤثر بر هم دارند (لونر، کارنی و بردبری[32].2016) و با حس همدلی در کنار هم زندگی میکنند و کیفیت محبت بین زوجین (پوپنو[33].2004) مشهود است. این گروه از همسران از یکدیگر دریافت حمایت عاطفی دارند و از باهم بودن و داشتن روابط جنسی لذت میبرند، مدیریت اقتصادی زندگی را در دست خود دارند، برای فرزندانشان پدر و مادر بهتری هستند و در تربیت فرزندان نیز موفق هستند؛ لذا معمولاً ازدواج پایدارتری دارند (بلاچ، هاس و لونسون، 2014).
هرچه هوش هیجانی بالاتر باشد، تعامل زوجین با هم بیشتر است. پس از ازدواج خود را دو نفر و دور از هم نمیدانند و در تمام مسیر زندگی دوستانه و هم دوش هم گام برمیدارند، با هم صمیمیت دارند و دارای نفوذ متقابل در یکدیگرند و توانایی حل مشکلات و چالشهای روزمره را دارند. با گذشت زمان با شناختی که از هم پیدا میکنند نقاط مشترک یکدیگر را شناسایی کرده و کلاً زندگی رضایتمند دارند که میتواند برآمده از وجود احترام، قدردانی، تعهد، عاطفه، اعتماد در رابطه مشترکشان باشد. این همسران با پایبندی به اصول زندگی مشترک نسبت به هم وفادار میمانند و اغلب عاشقانه به زندگی خود ادامه میدهند.
همانطور که پژوهشها نشان داد هوش هیجانی یعنی دانش هیجانها و توانایی مدیریت و استفاده از آن که میتواند به ایجاد ثبات و آرامش در زندگی زناشویی کمک کند؛ اما برای افرادی که از هوش هیجانی در سطح متوسط برخوردارند، عدم ثبات در زندگی (عدم ثبات اقتصادی و شرایط سخت مالی) میتواند بر بهکارگیری مهارتهای هوش هیجانی اثر بگذارد و این افراد قادر به استفاده از دانش هیجانی معمول خود نباشند. بهطورکلی افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند توانایی کنترل، تشخیص و استفاده از توانیهای هیجانی رادارند و میتوانند در مواجهه با رویدادها و مسائل زناشویی با گسترش دامنه بینش و ایجاد نگرش مثبت درباره وقایع و استفاده از راهبردهای مناسب برای مقابله با مشکلات به افزایش سازگاری زناشویی خود و همسرشان کمک شایانی کنند؛ بنابراین هوش هیجانی میتواند کاربردها و تأثیرات مهمی بر زندگی خانوادگی و زناشویی داشته باشد (سیاروچی، جان وکاپوتی[34] 2004).
همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که میان دو متغیر هوش معنوی و ناپایداری ازدواج ارتباط معنیداری وجود دارد و رابطه هوش معنوی با ناپایداری ازدواج رابطهای معکوس است و میان دو متغیر هوش معنوی و ناپایداری ازدواج رابطهای خطی و معکوس وجود دارد، بهطوریکه به ازای یک واحد تغییر هوش معنوی 502/0 واحد تغییر در ناپایداری ایجاد میشود و همچنین میان ابعاد هوش معنوی و ناپایداری ازدواج نیز رابطهای خطی و معکوس وجود دارد. یافتههای این پژوهش با یافتههای ریچارد (1999)، ساندرای و هوگای (2003)، سی بول و هیل (2001)، راویندرا رامدس (2018) و ایزدخواه، عابدینی و جکسون (2018) همسو میباشد. معنویت یکی از نیازهای درونی انسان است. افرادی که از هوش معنوی بالاتری برخوردارند، درجه بالایی از هوشیاری نسبت به خویشتن داشته و توانایی آنان برای رویارویی با مشکلات و حل مسئله زندگی روزمره بالاست درنتیجه رضایت بیشتری از زندگی زناشویی خود دارند.
کینگ (2008) معتقد است هوش معنوی ظرفیت و توانایی منحصربهفردی را در شخص ایجاد میکند تا معنای زندگی را بهتر درک کند. نتایج تحقیق غفرانی و همکاران (1390) در رابطه با نقش هوش معنوی در کیفیت زندگی زناشویی نشان داد که هوش معنوی نقش مؤثری در پیشبینی کیفیت زندگی دارد. بهطورکلی هوش معنوی بهعنوان زیربنای باورهای فرد، نقش اساسی در زمینههای گوناگون بهویژه سلامت روانی و سازگاری زناشویی دارد. در پژوهشی که الکس و اجاوانی[35] (2011) با نام «شادی تأهل» بهعنوان تابعی از هوش معنوی انجام دادند، نتایج بر نقش هوش معنوی در رضایت زناشویی تأکید داشت.
هوش معنوی توانایی درک و بینش درونی به فرد میدهد. این زوجین آگاهی بیشتری از معنای زندگی دارند، خودآگاهی، تعهد، خودکنترلی و مسئولیتپذیری از دیگر نتایج وجود هوش معنوی است. مطالعات موسسه آگاهی سنجی پرودیو آمریکا (2005) نیز نشان داد که بین هوش معنوی و هوش هیجانی یک رابطه تعاملی وجود دارد و هر دو بر یکدیگر تأثیر مستقیم دارند. بهعبارتدیگر با افزایش و رشد یکی، رشد دیگری نیز حاصل خواهد شد. به همین دلیل میتوان رابطه مثبت بین هوش هیجانی و هوش معنوی با مقوله ازدواج را پیشبینی کرد. با افزایش هوش هیجانی و هوش معنوی، ناپایداری ازدواج در زوجین کاهش مییابد. نتیجه تحقیقات نشان داد که هوش هیجانی و هوش معنوی میتوانند کاربردها و تأثیرات مهمی بر فعالیتهای گوناگون آدمی نظیر سلامت روانی، رشد حرفهای و زندگی پایدار زناشویی و خانوادگی داشته باشد.
زوجین در جامعه امروزی برای برقراری و حفظ روابط صمیمی و درک احساسات از جانب همسرانشان با مشکلات متعددی روبرو هستند. اگر زوجین بتوانند معنویات را در نظر بگیرند درنتیجه آن به مهارتهای ارتباطی از قبیل توجه افراد به مسائل از دید همسرشان و توانایی درک همدلانه آنچه همسرشان تجربه نموده است و حساس و آگاه بودن به نیازهای او دست پیدا میکنند (گاتمن 1976). درواقع هوش معنوی باعث میشود افراد توانایی خودمهارگری و تنظیم هیجاناتشان را در دست گرفته و حتی در موقعیتهای دشوار و پرفشار در تعامل با همسرشان و برقراری یک رابطه خود موفقتر باشند (اسکات و مالواف[36].2001) و این امر منجر به افزایش رضایت زناشویی خواهد شد. همسران با آگاهی از نیازهای همسر خود، احترام به علایق و باورهای وی میتوانند معنای زندگی مشترک را درک کنند تا کیفیت زندگی زناشویی بالایی داشته باشند در این صورت احتمال طلاق و ناپایداری ازدواج کمتر خواهد شد.
این پژوهش دارای محدودیتهایی بود. روش نمونهگیری در دسترس و محدود بودن جامعه آماری به مربیان مهدکودک، تعمیمپذیری یافتههای فوق را با محدودیت روبرو میکند. دوم اینکه استفاده از پرسشنامه محدودیت دیگری است زیرا ممکن است برخی افراد مسائل خصوصی خود را فاش نکنند و از ارائه پاسخ واقعی خودداری کرده باشند؛ لذا در تعمیم نتایج باید احتیاط کرد. محدودیت سوم عدم بررسی برخی متغیرهای مداخلهگر مانند وضعیت اقتصادی و اجتماعی، تحصیلات و نوع ازدواج (مدرن با سنتی) میتواند تعمیمپذیری یافتهها را کاهش دهد.
با توجه به نتیجه تحقیقات، پیشنهاد میشود مشاورین خانواده و حتی زوجین در تلاش برای افزایش رضایت زناشویی جهت حفظ پایداری ازدواج باشند و به نقش هیجانات و معنویات توجه کرده و زمینه شناخت و کنترل آن را بیاموزند. زوجین میتواند با کمک گرفتن از مشاورین جهت انتخاب همسر، به شناخت بهتر طرف مقابل خود رسیده و انتخاب آگاهانهتری داشته باشند. مشاورین نیز از طریق برگزاری کارگاه آموزشی در زمینه ارتقای هوش هیجانی و هوش معنوی، همچنین ارائه بروشورهای تخصصی در حوزههای گوناگون مرتبط با موضوع زناشویی با هدف بالا بردن سطح آگاهی مراجعین، میتوانند به زوجین کمک کنند تا ضمن توجه ویژه به سبکهای شخصی خود، رضایت زناشویی بهتر و بیشتری را تجربه نمایند.
با توجه به اینکه پژوهش حاضر فقط در جامعه زنان انجام شد، پیشنهاد میگردد در جامعه مردان نیز این تحقیق صورت پذیرد. برای مطالعات آتی میتوان متغیرهای دیگری مانند وضعیت اقتصادی، تحصیلات و نوع ازدواج را بهعنوان متغیرهای تعدیلکننده در یک مدل کلی بررسی نمود، درنهایت به نظر میرسد در پژوهشهای آتی در یک پژوهش کیفی به تبیین دیدگاه زنان و مردان درباره عوامل مؤثر در ناپایداری ازدواج پرداخته شود.
[1] استادیار گروه روانشناسی و علوم تربیتی، دانشکده علوم انسانی، دانشگاه خاتم، تهران، ایران (نویسنده مسئول) m.niknam@khatam.ac.ir
[2] کارشناسی ارشد مشاوره دانشگاه آزاد اسلامی واحد الکترونیک تهران
تاریخ دریافت: 20/5/97 تاریخ پذیرش:11/6/98
DOI: 10.22051/jwfs.2019.21653.1822
[3] Booth & et al
[4] Omoniyi-Oyafunke, C. Falola, H. O. & Salau, O. P.
[5] Ogechi, E. M. Jamila, Y.& Adebisi, O. J.
[6] Hahlweg. K. & Richter. D.
[7]Holman, T. B. &Linford
[8]Carroll, J. S. Knapp, S. J. and Holman
[9] Boertien, D. & Härkönen, J.
[10] Hill, J. Allsop, D.B. LeBaron, A.B. & Bean, R.A
[11]MCcRAY
[12]Lavner, Karney& Bradbury
[13]Bloch, L. Haase, C. M. &Levenson
[14] Seybold, K. S. & Hill, P. C
[15]Saundra &Hughey
[16] Emotional Intelligence
[17]Gottfredson
[18]Golman
[19]Clark, M. Fitness, J. &Brissette
[20]Schutte
[21]Goleman
[22]RavindraRamdas
[23] Jackson
[24]Richards&berg in
[25]Dronkers
[26] -Kurniawan&Syakur
[27]Saundra &Hughey
[28] Bar-On
[29] King
[30]McCarey
[31]Canary, Stafford &Semic
[32]Lavner, Karney& Bradbury
[33]Popenoe
[34]Ciarrochi, Chan &Caputi
[35]Alex &Ajawani
[36] Schutte & Malouff
38. Yaripour, A. (2000). Effect of Family Counseling Intervention on Divorce Records in the Courts of Justice of Qom. Master's Degree of counselling, Islamic Azad University of Roodehen. (Text in Persian).